لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 4
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
دست فرمان-مهارت در رانندگی
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
پشت سر هم-پیاپی متوالی
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
تته پته-لکنت زبان
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
زمخت-درشت-ناهنجار
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
حبه کردن-دانه دانه کردن
چیز-آلت تناسلی
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
دوندگی-سعی و کوشش
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
زیر جامه-زیر شلواری
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
بر وفق-مطابق-موافق
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
رج کردن-رج بستن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
پیاله فروشی-میخانه
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
دیر چسب-دیر آشنا
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
چله-چاق-چرب و چیلی
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
آینهی زانو-برآمدگی زانو
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
زیر دُم سُست-زن منحرف
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
دستشویی-توالت-مستراح
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
تاریخچه-تاریخ مختصر
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
ته گرفتن-سوختن غذا
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
بی اشتها-بی میل به غذا
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
آب نخوردن-درنگ نکردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
زالو-آدم سمج
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دبنگ-احمق-کودن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چوب سیگار-نی سیگار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دزد زده-سرقت شده
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
روغن زرد-روغن حیوانی
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
دله-ظرف حلبی
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
چنار عباس علی-متلک بد
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
بخار-توانایی-شایستگی
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
بلا به دور-بلاها دور باد
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
زور-اجبار-الزام
زبانی-شفاهی
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
دست خوش !-آفرین
زیر تشکی-رشوه
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
حرف شنو-سر به را-مطیع
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
چار سر-حرف مفت-متلک
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
خوب-کافی-بسیار
خش افتادن-خراش افتادن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
خسارت دیدن-زیان دیدن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
درخت اگر-امید پوچ و واهی
ژوکر-آدم همه فن حریف
خانم-زن بدکاره-هرزه
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
از ته دل(از سر صدق و صفا)
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
از زبان افتادن(لال شدن)
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
دستِ راست-سمت راست
با اشتها-متمایل به غذا
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
دایی قزی-دختر دایی
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
زانویی-زانو
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
روغن زرد-روغن حیوانی
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
تخم جن-حرام زاده
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
تن خواه-پول نقد-زر و مال
پَخ-مسطح-بی ژرفا
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
آزگار-زمان دراز
چرند-حرف پوچ و بی معنی
دست تنها-بی یار-تنها
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
جا ماندن-فراموش شدن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
برده خورده-ملاحظه-پروا
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
اوضاع احوال(وضع و حال)
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
چرب دست-ماهر-زبر دست
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
چیز فهم-عاقل و فهمیده
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
زیاده روی-افراط-اسراف
پُخت-هر نوبت از پختن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
ته نشین-رسوب کرده
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
پس کشیدن-به عقب کشیدن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
بازار کوفه- بازار شام
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
از تیپ کسی بودن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
چار طاق-به طور کامل
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
بابا بزرگ-پدر بزرگ
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دود چراغ-کشیدن شیره
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
جاهل-جوان-نادان
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
پابوسی-زیارت
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
باریک اندام-لاغر و ظریف
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
دیر چسب-دیر آشنا
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دود چراغ-کشیدن شیره
خود را بستن-پول دار شدن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
دنده کج-کج خلق-یکدنده
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
ازدسترفته-عاشق
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
دهن دره-خمیازه
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
اوضاع احوال-وضع و حال
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
چغلی کردن-شکایت کردن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
روده دراز-پر حرف-وراج
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
زود رنج-نازک دل-حساس
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
حمامی-گرمابه دار
حکیم جواب کرده-یتیم
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
چرکوندی-لکه دار کثیف
دست بده داشتن-بخشنده بودن
چوروک-چین و شکن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چین و چوروک-چین و شکن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
پا شدن-از جا برخاستن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
زبان نفهم-کودن-بی شعور
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
دوا خور-معتاد به الکل
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
بیا بیا- برو برو
پاشنه بخواب-کفش راحتی
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
ابوقراضه-ابوطیاره
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
حمله کردن-یورش بردن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
بی ریخت کردن-کتک زدن
دزد زده-سرقت شده
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
دوام آوردن-استقامت کردن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
بازار کوفه- بازار شام
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
بنده زاده-پسر من
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
بَر و رو-قد و قامت-چهره
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
حَب-قرص
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
زاق-چشم زاغ چشم
دال-خمیده-کج
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
توپ در کردن-توپ انداختن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
چیز خور-مسموم شده
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
خال مَخال-خال خال
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
دوام آوردن-استقامت کردن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
دست پیش-گدا
چهار چوب-محدوده-قاب
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
چراغ الله-نگا. چراغ
خود را بستن-پول دار شدن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
جا ماندن-فراموش شدن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
دیگ به سر-لو لو
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
چوغ-چوب
آکِله(جذام، زن سلیطه)
تا-لنگه-همتا
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
دو به دو-دو تا دو تا
پیش کردن-راندن به جلو
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
بی معنی- بیخود
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چیز فهم-عاقل و فهمیده
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)