نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
چغل خور-سخن چین
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
پخش-پراکنده
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
به پول رساندن-فروختن
خارشک-مردم آزار-سادیست
زیر سری-بالش-متکا
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
آکِله(جذام، زن سلیطه)
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
پا در رکاب-حاضر و آماده
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
پشم و پیله-ریش
خاله خرسه-دوست نادان
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
پَخ-مسطح-بی ژرفا
زرت و پرت-چرت و پرت
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
ادرار بزرگ(مدفوع)
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
برزخ شدن-ناراحت شدن
بی اشتها-بی میل به غذا
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
چین و خم-پیچ و تاب
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دام پزشک-پزشک حیوانات
خیکی-آدم چاق و فربه
با متانت-با وقار
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
چپیدن-به زور جا گرفتن
خودفروش-فاحشه-خائن
آمده(شوخی و لطیفه)
افتادگی-پریشانی-احتیاج
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
دیر کردن-تاخیر کردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
تمام و کمال-کامل-به تمامی
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
دهن-واحد آواز خواندن
خیکی-آدم چاق و فربه
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
پُرتابل-قابل حمل
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
کسی را اذیت و آزار کردن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
پا برهنه-بدون کفش
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
راه مکه-کهکشان
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
حرف پوچ-سخن بی معنی
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
داو-نوبت بازی
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چپ رو-تند رو
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
بدلی-تقلبی-جنس بد
توپ در کردن-توپ انداختن
با خدا-خداشناس-مومن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
زیر شلواری-زیر جامه
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
دان-دانه-چینه
از ته دل(از سر صدق و صفا)
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
بُراق-خشمگین-عصبانی
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
آتش بیباد(ظلم، می)
روغن زرد-روغن حیوانی
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
به سر دویدن- با سر رفتن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
جُستن-چیز گمشده را یافتن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
تک و تا-جنب و جوش
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
پیشنهاد-طرح
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
از سر نو(دوباره)
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
خیط کاشتن-خطا کردن
ریق افتادن-ریغ افتادن
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
ار زبان کسی(از قول کسی)
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
ریشو-دارای ریش بلند
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
چُل کلید-جام درویشان
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
خِرخِره-حلق-حلقوم
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
بده بستان-داد و ستد-معامله
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
دریافت-گرفتن-ادراک
امن و امان(بدون بیم و هراس)
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
بفرما زدن-تعارف کردن
دایی قزی-دختر دایی
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
جا-رختخواب-بستر
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
چار دیواری-خانه
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
زیر جلکی-پنهانی
آدم ثانی(حضرت نوح)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
خر آوردن-بدبخت شدن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
جزغاله-سوخته-زغال شده
حمله کردن-یورش بردن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
پاتوغ-محل گرد آمدن
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
راه اندازی-راه انداختن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
پشته کردن-روی هم انباشتن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
پَخ-مسطح-بی ژرفا
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
زالو-آدم سمج
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
رمباندن-خراب کردن
به خط کردن-به صف کشیدن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
دَدَر-بیرون-کوچه
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
حشل-خطر
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
آلکلی-معتاد به الکل
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
دو رگه-از دو نژاد محتلف
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
پکاندن-ترکاندن
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
جَر-پیچ و خم راه
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
بَرج-خرج های خارج از خانه
در ثانی-ثانیا-دوم
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
خاطر داشتن-به یاد داشتن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
چشم کار کردن-دیدن
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دهن دره-خمیازه
پُخت-هر نوبت از پختن
آبِ خشک-آب بسته
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
دله دزدی-عمل دله دزد
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
خوره-جذام-آکله
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
چیز خور-مسموم شده
پشتک-پرش از پشت
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
زود رنج-نازک دل-حساس
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
جای سفت-وضعیت سخت
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
چیز خور شدن-مسموم شدن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
جا ماندن-فراموش شدن
چپ دادن-رد کردن
دیر کردن-تاخیر کردن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
ریزه میزه-ریزه پیزه
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
زَوال-مست مست-لول
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
چغندر پخته-لبو
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
چیز-آلت تناسلی
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
آفتابی کردن-پدیدار کردن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
ترکه-آدم باریک و بلند
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
رده-حرف زشت یا نامربوط
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
راست روده شدن-اسهال گرفتن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
روغن داغ-روغن گداخته
چای کار-کشت کننده ی چای
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
دست علی به همراه-علی یارت باد
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دمپایی-کفش راحتی خانه
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چار طاق-به طور کامل
خارشک-مردم آزار-سادیست
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
تپلی-گرد و چاق
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
ادرار کوچک(شاش)
پزا-زود پخت شونده
تنگاب آمدن-به جان آمدن
چشم واسوخته-چشم برتافته
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
آبِ کبود(آسمان)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند