مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چغل خور-سخن چین

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

پخش-پراکنده

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

 

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

به پول رساندن-فروختن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

زیر سری-بالش-متکا

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

آکِله(جذام، زن سلیطه)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
 

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

 

پشم و پیله-ریش

خاله خرسه-دوست نادان

 

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

 

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

پَخ-مسطح-بی ژرفا

زرت و پرت-چرت و پرت

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

 

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

ادرار بزرگ(مدفوع)

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

بالینی-کلینیکی

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

برزخ شدن-ناراحت شدن

بی اشتها-بی میل به غذا

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

چین و خم-پیچ و تاب

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دام پزشک-پزشک حیوانات

 

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

خیکی-آدم چاق و فربه

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

با متانت-با وقار

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

چرکو-آدم کثیف

چپیدن-به زور جا گرفتن

خودفروش-فاحشه-خائن

آمده(شوخی و لطیفه)

افتادگی-پریشانی-احتیاج

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

دیر کردن-تاخیر کردن

 

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

تمام و کمال-کامل-به تمامی

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

دهن-واحد آواز خواندن

خیکی-آدم چاق و فربه

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

پُرتابل-قابل حمل

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

حق البوق-رشوه

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

جلز-نگا. جز

کسی را اذیت و آزار کردن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

پا برهنه-بدون کفش

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

راه مکه-کهکشان

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

داو-نوبت بازی

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

چپ رو-تند رو

 

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

پس کشیدن-به عقب کشیدن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

بدلی-تقلبی-جنس بد

توپ در کردن-توپ انداختن

با خدا-خداشناس-مومن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

زیر شلواری-زیر جامه

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
دان-دانه-چینه

از ته دل(از سر صدق و صفا)

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

بُراق-خشمگین-عصبانی

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

آتش بی‌باد(ظلم، می)

روغن زرد-روغن حیوانی

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

به سر دویدن- با سر رفتن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

 

جُستن-چیز گمشده را یافتن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

دندان-گاز

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

 

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

تک و تا-جنب و جوش

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

پیشنهاد-طرح

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
از سر نو(دوباره)

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

 

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

خیط کاشتن-خطا کردن

ریق افتادن-ریغ افتادن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

 

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

ار زبان کسی(از قول کسی)

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

ریشو-دارای ریش بلند

چار میخ-اذیت و آزار سخت

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

بی جا-نامناسب-بی مورد

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

چُل کلید-جام درویشان

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

خِرخِره-حلق-حلقوم

 

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

پول مول-پول

خالی بند-چاخان-دروغ گو

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

 

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

بده بستان-داد و ستد-معامله

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

دریافت-گرفتن-ادراک
امن و امان(بدون بیم و هراس)

آدم ثانی(حضرت نوح)

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

بفرما زدن-تعارف کردن

دایی قزی-دختر دایی

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

جار-چلچراغ-شمعدان

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

جا-رختخواب-بستر

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

 

چار دیواری-خانه

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

زیر جلکی-پنهانی

آدم ثانی(حضرت نوح)

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خر آوردن-بدبخت شدن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

جزغاله-سوخته-زغال شده

حمله کردن-یورش بردن

 

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

پاتوغ-محل گرد آمدن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

دام پزشک-پزشک حیوانات

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

راه اندازی-راه انداختن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

پشته کردن-روی هم انباشتن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

پَخ-مسطح-بی ژرفا

 

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

زالو-آدم سمج

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

رمباندن-خراب کردن

به خط کردن-به صف کشیدن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

دَدَر-بیرون-کوچه

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 

حشل-خطر

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

آلکلی-معتاد به الکل
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

دو رگه-از دو نژاد محتلف

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

پکاندن-ترکاندن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

جَر-پیچ و خم راه

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

بَرج-خرج های خارج از خانه

در ثانی-ثانیا-دوم

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

خاطر داشتن-به یاد داشتن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

چشم کار کردن-دیدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

آفتاب به آفتاب-هر روز

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

 

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دهن دره-خمیازه
پُخت-هر نوبت از پختن
آبِ خشک-آب بسته

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

الحق-به‌راستی-حقیقتن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

دسته-ساعت دوازده

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

دله دزدی-عمل دله دزد

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

ته دار-پایه دار

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

دَم نقد-آماده-حاضر

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

خوره-جذام-آکله

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

چیز خور-مسموم شده

پشتک-پرش از پشت

پا منبری-شاگرد روضه خوان

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

زود رنج-نازک دل-حساس

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

جای سفت-وضعیت سخت

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چیز خور شدن-مسموم شدن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

جا ماندن-فراموش شدن
چپ دادن-رد کردن

دیر کردن-تاخیر کردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

زهکونی-اردنگی-تیپا

 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

ژوکر-آدم همه فن حریف

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

ریزه میزه-ریزه پیزه

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

زَوال-مست مست-لول

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

چغندر پخته-لبو

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

دست پیش-گدا

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

تک روی-عمل بدون توجه به جمع
چیز-آلت تناسلی
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

تنگ هم-چسبیده به هم

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

ترکه-آدم باریک و بلند

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

جوشی شدن-عصبانی شدن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

رده-حرف زشت یا نامربوط

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

راست روده شدن-اسهال گرفتن

 

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

روغن داغ-روغن گداخته

چای کار-کشت کننده ی چای

 

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دست علی به همراه-علی یارت باد

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
جا افتادن-سر جای خود آمدن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

دمپایی-کفش راحتی خانه

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

چار طاق-به طور کامل

خارشک-مردم آزار-سادیست

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

 

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

تپلی-گرد و چاق

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

ادرار کوچک(شاش)

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

پزا-زود پخت شونده

تنگاب آمدن-به جان آمدن

چشم واسوخته-چشم برتافته

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

آبِ کبود(آسمان)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن