برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 120
چای صافی-نگا. چای صاف کن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
حرف پوچ-سخن بی معنی
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
حرف پوچ-سخن بی معنی
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
آب آتش زده(اشک)
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
خیابان گز کردن-ول گشتن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
الفرار(گریز، بگریز !)
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
دو پولی-کالای بی ارزش
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
چوروک-چین و شکن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
خودآموز-بدون آموزگار
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
بی معنی- بیخود
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
ز ِله-ستوه-عجز
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
جیره-سهم معین
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
جیره بندی-سهم بندی
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
رودل-سنگینی معده
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
در چاه افتادن-فریب خوردن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
اجابت کردن معده-قضای حاجت
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
بی پرده-رک و صریح-آشکار
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
زنیکه-زنکه
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
چس خوری-خست-بخل
چش-چشم
ازرق(چشم زاغ)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
بند-ریسمان-طناب-رشته
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
حاجیت-بنده
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
استخواندار(محکم، بااراده)
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
زهره دان-کیسه ی صفرا
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
اطفال باغ-گلهای تازه
چی-چه-چیز
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
اَتَر زدن(فال بد زدن)
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
چله-چاق-چرب و چیلی
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
پر و بال-امکان-فرصت
اقلکم-دستکم-لااقل
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
آب و خاک-میهن-دیار
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چموش-سرکش-یکدنده
چَه چَه-صدای بلبل
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
پُف-فوت-ورم-آماس
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
چپ رو-تند رو
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
چی-چه-چیز
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
حهاز-کشتی بزرگ
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
آب آتش زده-اشک
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
پسله-جای پنهان-در نهان
زبان در قفا-زبان پس قفا
آزگار(زمان دراز)
بد قماش-بد جنس-خبیث
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
فرسوده و خراب شدن
جزغاله-سوخته-زغال شده
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
حاضر و آماده-آماده
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
چای کاری-کشت و زرع چای
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
خربان-صاحب خر-خرکچی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
ادا اصول-ادا اطوار
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
ارواح شکمت-ارواح بابات
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
ته نشین شدن-رسوب کردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
باب دندان-مناسب طبع و حال
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
جرینگ-صدای سکه های پول
جملگی-تمامن-سراسر
اشک تمساح-گریه ی دروغین
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
جای پا-اثر-نشانه-رد
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
تند نویسی-سریع نویسی
با متانت-با وقار
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دست خوش !-آفرین
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
دله بازی-رفتار آدم دله
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
تب و تاب-سوز و گداز
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
چراغان کردن-جشن گرفتن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
انگشت کردن-انگشت رساندن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن
دلقک-شخص مسخره
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
چغلی کردن-شکایت کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
ارواح شکمت(ارواح بابات)
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
تخت سینه-وسط سینه
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
رستم صولت-رستم در حمام
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پر و بال-امکان-فرصت
زیر آبی-زیرآبکی
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
از سر نو(دوباره)
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
برادر زاده-فرزند برادر
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
اهل آن کار (کار بد)
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
دندان عاریه-دندان مصنوعی
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
چپو شدن-غارت شدن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
با محبت-زود جوش و مهربان
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
پول چای دادن-انعام دادن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
خاک بر سری-بی آبرویی
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دم بازی-چاپلوسی-تملق
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خشکه بار-نگا. خشکبار
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
دست کم-حداقل
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
دور از شما ب-لانسبت
برادر زاده-فرزند برادر
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
چانه-گلوله ی خمیر نان
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
آب نخوردن(درنگ نکردن)
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
زیر تشکی-رشوه
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
رستم صولت-رستم در حمام
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
حبف و میل-ریخت و پاش
بیا بیا- برو برو
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
در دار-دارای سرپوش
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
زبر و زرنگ-چابک و فرز
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دستِ راست-سمت راست
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
چل زن-زن کوتاه قد
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
زبان گز-چیز تند و تیز
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
خودآموز-بدون آموزگار
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دست بالا-حداکثر
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
پاشیر-گودال پای شیر آب
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
دارا-ثروتمند
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
دک و دهن-دک و پوز
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
چسبیدن-لذت دادن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
عینک ذره بینی بسیار قوی
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
ادرار بزرگ-مدفوع
پِی-دنبال
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
خیکی-آدم چاق و فربه
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
پات-بی آبرو-بی تربیت
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خوش منظره-خوش نما-زیبا
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
چوب سیگار-نی سیگار
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
زبانی-شفاهی
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
خودمانی-صمیمی-یکدل
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
ریشو-دارای ریش بلند
دق دلی-دق دل
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
رودرواسی-رودربایستی
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
چش-چشم
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
دمپایی-کفش راحتی خانه
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
اختر شمردن-شببیداری
چله ی زمستان-سرمای سخت
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
جز و ولز-نگا. جز و وز
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
بخار-توانایی-شایستگی
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن