مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 120

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 120
آب سیر-جانور خوش‌رفتار

چای صافی-نگا. چای صاف کن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

حرف پوچ-سخن بی معنی

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

چیله-هیرم-خاشاک

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

حرف پوچ-سخن بی معنی

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

آب آتش زده(اشک)

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

خیابان گز کردن-ول گشتن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
الفرار(گریز، بگریز !)
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دو پولی-کالای بی ارزش

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
چوروک-چین و شکن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

خودآموز-بدون آموزگار

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

بی معنی- بیخود

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

ز ِله-ستوه-عجز

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

جیره-سهم معین

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

جیره بندی-سهم بندی

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

رودل-سنگینی معده

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

در چاه افتادن-فریب خوردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

اجابت کردن معده-قضای حاجت

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 

انگشت کردن(انگشت رساندن)

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

زنیکه-زنکه

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

چس خوری-خست-بخل

چش-چشم

ازرق(چشم زاغ)

دهن-واحد آواز خواندن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

 

بند-ریسمان-طناب-رشته

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

حاجیت-بنده
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
استخوان‌دار(محکم، بااراده)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

 

زهره دان-کیسه ی صفرا

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن
آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

اطفال باغ-گل‌های تازه

چی-چه-چیز

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

اَتَر زدن(فال بد زدن)

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

 
چله-چاق-چرب و چیلی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

پر و بال-امکان-فرصت

 
اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

آب و خاک-میهن-دیار

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

چموش-سرکش-یکدنده

چَه چَه-صدای بلبل

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

پُف-فوت-ورم-آماس

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

چپ رو-تند رو
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

چی-چه-چیز

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

حهاز-کشتی بزرگ

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

 
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

آب آتش زده-اشک

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پسله-جای پنهان-در نهان

زبان در قفا-زبان پس قفا

آزگار(زمان دراز)

بد قماش-بد جنس-خبیث

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

فرسوده و خراب شدن

جار-چلچراغ-شمعدان

جزغاله-سوخته-زغال شده

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
حاضر و آماده-آماده

خجالتی-کم رو-پرحیا

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

 

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

 
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

چای کاری-کشت و زرع چای

 
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

خربان-صاحب خر-خرکچی

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

ادا اصول-ادا اطوار

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

ارواح شکمت-ارواح بابات

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

ته نشین شدن-رسوب کردن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

 

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

باب دندان-مناسب طبع و حال

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

جرینگ-صدای سکه های پول

جملگی-تمامن-سراسر

اشک تمساح-گریه ی دروغین

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

تند نویسی-سریع نویسی

با متانت-با وقار

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دست خوش !-آفرین

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دله بازی-رفتار آدم دله

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

تب و تاب-سوز و گداز

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چراغان کردن-جشن گرفتن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

دایی اوغلی-پسر دایی

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

انگشت کردن-انگشت رساندن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

بی در رو-بن بست

حبه کردن-دانه دانه کردن

دلقک-شخص مسخره

چغلی کردن-شکایت کردن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

ارواح شکمت(ارواح بابات)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

تخت سینه-وسط سینه

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

رستم صولت-رستم در حمام

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

چرک کردن-عفونت کردن زخم
پر و بال-امکان-فرصت

زیر آبی-زیرآبکی

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

ازرق(چشم زاغ)

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

از سر نو(دوباره)

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

برادر زاده-فرزند برادر

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

اهل آن کار (کار بد)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

چپو شدن-غارت شدن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

با محبت-زود جوش و مهربان

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

پول چای دادن-انعام دادن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

خاک بر سری-بی آبرویی

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

 
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چشم گود شدن-لاغر شدن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

پر گو- پر چانه

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

 

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خشکه بار-نگا. خشکبار

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
دست کم-حداقل

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دور از شما ب-لانسبت

برادر زاده-فرزند برادر

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

 

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

چانه-گلوله ی خمیر نان

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

آب نخوردن(درنگ نکردن)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

 

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

زیر تشکی-رشوه

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

رستم صولت-رستم در حمام

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

حبف و میل-ریخت و پاش

بیا بیا- برو برو

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

در دار-دارای سرپوش

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

زبر و زرنگ-چابک و فرز

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

دستِ راست-سمت راست

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

زیر چاقی-مهارت

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

چل زن-زن کوتاه قد

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
 

زبان گز-چیز تند و تیز

 

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

 

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

خودآموز-بدون آموزگار

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چپ دادن-رد کردن

خوش منظره-خوش نما-زیبا
آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

 

دست بالا-حداکثر

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

پاشیر-گودال پای شیر آب

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

 

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دارا-ثروتمند

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

پس بودن-عقب افتادن از دیگران
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

دک و دهن-دک و پوز

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

دندان-گاز

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

زبان تر کردن-سخن گفتن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چسبیدن-لذت دادن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

عینک ذره بینی بسیار قوی

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 

ادرار بزرگ-مدفوع

پِی-دنبال

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

خیکی-آدم چاق و فربه

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

 

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

پات-بی آبرو-بی تربیت

به درک- به جهنم

خوراک-مصرف یک دوره ی معین
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خوش منظره-خوش نما-زیبا

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

چوب سیگار-نی سیگار

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

 

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

جزاندن-آزار و اذیت کردن

زبانی-شفاهی

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

خودمانی-صمیمی-یکدل

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

ریشو-دارای ریش بلند

دق دلی-دق دل

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

رودرواسی-رودربایستی

 
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

چش-چشم

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

دمپایی-کفش راحتی خانه
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

اختر شمردن-شب‌بیداری

چله ی زمستان-سرمای سخت

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

جز و ولز-نگا. جز و وز

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

بخار-توانایی-شایستگی

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

بی اشتها-بی میل به غذا

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن