مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

ریق زدن-ریغ زدن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

داد و هوار-داد و فریاد

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

اجاق(دودمان)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

روده دراز-پر حرف-وراج

بخار-توانایی-شایستگی

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

 

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

دوش فروش-ربا خوار

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

دور برد-دارای برد زیاد

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

رگ ترکی-تعصب نژادی

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
چشم باباقوری-نابینا-کور

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

زبیل-آشغال-زباله

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
 

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

دلقک-شخص مسخره
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

ذوق زده-بسیار خوش حال

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

پوست کنده-رک و بی پرده

 
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

تخت سینه-وسط سینه

چلک بازی-بازی الک دولک

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

افتاده(فروتن، متواضع)

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

بر وفق-مطابق-موافق

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

دال-خمیده-کج

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

 

آبِ سیاه-نیمه کوری

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

دو به دو-دو تا دو تا

دور برد-دارای برد زیاد

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

بی پرده-رک و صریح-آشکار

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

بازار مکاره-بازار موقت

پا به فرار گذاشتن-گریختن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

خدا نگهدار-خدا حافظ

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

اله و بله(چنین و چنان)

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

چل زن-زن کوتاه قد

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

درق دروق-درق درق

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

ز ِله-ستوه-عجز

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

زیر گرفتن-زیر کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

پرداختی-مبلغ داده شده

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

تنبل خان-تن پرور

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
چَکه-شوخ و بذله گو
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

پیشنهاد-طرح

بی جا-نامناسب-بی مورد

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

بنده منزل-خانه ی من

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

روی چشم-اطاعت می شود !
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
 

پلاس-اثاث مختصر منزل

پِی-دنبال

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

بابت-مورد-زمینه-موضوع

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دزد و حیز-نادرست و مکار

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

دو دو کردن-دویدن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دخترینه-دختر-مونث

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

حمله کردن-یورش بردن

دست نماز-وضو

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

رایانه-کامپیوتر

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

تب و تاب-سوز و گداز

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

تو در تو- تو به تو

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

پابوس-زیارت

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

دل-معده

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

چوروک خوردن-چین برداشتن

چک و چانه-کنایه از دهان

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دام پزشک-پزشک حیوانات

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

خاطر داشتن-به یاد داشتن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

 
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

آهوی خاور-آفتاب

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

بنا-قرار

خالی خالی-بدون چیز دیگری

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
خیط کاشتن-خطا کردن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

بَرج-خرج های خارج از خانه

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

باد خوردن-هوا خوردن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

از جنس چیزی بودن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

چله-چاق-چرب و چیلی

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

خدا داده-دیم کاری

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

توپ در کردن-توپ انداختن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

 

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

پا واکردن-به راه افتادن بچه

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خنگ-نادان-ابله-کودن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

چرک-کثیف

روده درازی-پرحرفی-وراجی

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

حرص و جوش-عصبانیت

بنگی-معتاد به حشیش

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

حق شناسی-سپاس گزاری

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

خودفروش-فاحشه-خائن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

دندان شکن-قاطع-محکم

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دوندگی-سعی و کوشش

 

خدا نگهدار-خدا حافظ

کسی را اذیت و آزار کردن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

آلکلی-معتاد به الکل

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

دلسردی-ناامیدی-یاس

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)
پشت رو-وارونه

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

آب شیراز(شراب)

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

ارزانی-بخشیدن-دادن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بی همه کس-بی پدر و مادر

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

تو به تو-گوناگون-لا به لا

حجله خانه-اتاق شب زفاف

تن خواه-پول نقد-زر و مال

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

 
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

چپیدن-به زور جا گرفتن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
دنیا آمدن-زاده شدن
آب آتش زده-اشک

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

اَتَر زدن(فال بد زدن)

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

حشری-شهوت ران-پر شهوت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

آهوی خاور(آفتاب)

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

چِل-خل و دیوانه

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چقال-مهمل بقال

آب شیراز-شراب

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

پیه آوردن-چاق شدن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

خوش منظره-خوش نما-زیبا

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

 

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

زمخت-درشت-ناهنجار

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

اختر شمردن(شب‌بیداری)

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

خپله-چاق و کوتاه قد

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

بد اخم-عبوس و ترشرو

خُردینه-بچه ی خردسال

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

درگذشت-مرگ

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

اجباری(خدمت سربازی)

دست نماز-وضو

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

جَر-پیچ و خم راه

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

پشته کردن-روی هم انباشتن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

حرف گوش کن-حرف شنو

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
ذوق زده-بسیار خوش حال

دسته-ساعت دوازده

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

 
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

ارباب حجت(اهل منطق)

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

خرناس-نگا. خُرخُر
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

خنکای صبح-سحرگاه

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بند آوردن-متوقف کردن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

چراغ الله-نگا. چراغ

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

آکَل-آقای کربلایی

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

چال افتادن-گود شدن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

خودسر-گستاخ-سرکش

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

چُس افاده-افاده ی بی جا

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

پت پتی-موتور سیکلت

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

ریق زدن-ریغ زدن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

بیرون روش-اسهال-شکم روش

چیز خور-مسموم شده

دندان عاریه-دندان مصنوعی

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

بده اون دستت-آی زکی !

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

در دست-آماده-حاضر

تنگ بودن وقت-دیر شدن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

با متانت-با وقار