نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
داد و هوار-داد و فریاد
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
اجاق(دودمان)
دلِی دلِی-حاشا-انکار
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
روده دراز-پر حرف-وراج
بخار-توانایی-شایستگی
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
دوش فروش-ربا خوار
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
دور برد-دارای برد زیاد
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
چاک زدن-نگا. چاک دادن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
رگ ترکی-تعصب نژادی
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
چشم باباقوری-نابینا-کور
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زبیل-آشغال-زباله
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
دلقک-شخص مسخره
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
پوست کنده-رک و بی پرده
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
تخت سینه-وسط سینه
چلک بازی-بازی الک دولک
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
افتاده(فروتن، متواضع)
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
بر وفق-مطابق-موافق
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
دال-خمیده-کج
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
دو به دو-دو تا دو تا
دور برد-دارای برد زیاد
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بی پرده-رک و صریح-آشکار
بازار مکاره-بازار موقت
پا به فرار گذاشتن-گریختن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خدا نگهدار-خدا حافظ
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
اله و بله(چنین و چنان)
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
چل زن-زن کوتاه قد
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
درق دروق-درق درق
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
ز ِله-ستوه-عجز
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
زیر گرفتن-زیر کردن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
پرداختی-مبلغ داده شده
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
تنبل خان-تن پرور
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
چَکه-شوخ و بذله گو
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
پیشنهاد-طرح
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
بنده منزل-خانه ی من
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
روی چشم-اطاعت می شود !
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
پلاس-اثاث مختصر منزل
پِی-دنبال
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
دزد و حیز-نادرست و مکار
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
دخترینه-دختر-مونث
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
حمله کردن-یورش بردن
دست نماز-وضو
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
تب و تاب-سوز و گداز
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
تو در تو- تو به تو
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
دل-معده
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
چک و چانه-کنایه از دهان
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
دام پزشک-پزشک حیوانات
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
خاطر داشتن-به یاد داشتن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
آهوی خاور-آفتاب
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
بنا-قرار
خالی خالی-بدون چیز دیگری
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
اکبیری(زشت، بیریخت)
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
خیط کاشتن-خطا کردن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
بَرج-خرج های خارج از خانه
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
باد خوردن-هوا خوردن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
از جنس چیزی بودن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
چله-چاق-چرب و چیلی
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
توپ در کردن-توپ انداختن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
پا واکردن-به راه افتادن بچه
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
خنگ-نادان-ابله-کودن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
چرک-کثیف
روده درازی-پرحرفی-وراجی
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
حرص و جوش-عصبانیت
بنگی-معتاد به حشیش
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
حق شناسی-سپاس گزاری
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
خودفروش-فاحشه-خائن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
دوندگی-سعی و کوشش
خدا نگهدار-خدا حافظ
کسی را اذیت و آزار کردن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
آلکلی-معتاد به الکل
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
دلسردی-ناامیدی-یاس
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
پشت رو-وارونه
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
بی همه کس-بی پدر و مادر
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
پینه-وصله-پوست سخت شده
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
حجله خانه-اتاق شب زفاف
تن خواه-پول نقد-زر و مال
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
چپیدن-به زور جا گرفتن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
دنیا آمدن-زاده شدن
آب آتش زده-اشک
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
اَتَر زدن(فال بد زدن)
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
حشری-شهوت ران-پر شهوت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
آهوی خاور(آفتاب)
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
چقال-مهمل بقال
آب شیراز-شراب
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
پیه آوردن-چاق شدن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
ارزانی-بخشیدن-دادن
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
اختر شمردن(شببیداری)
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
خپله-چاق و کوتاه قد
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
بد اخم-عبوس و ترشرو
خُردینه-بچه ی خردسال
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
درگذشت-مرگ
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
دست نماز-وضو
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
جَر-پیچ و خم راه
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
حرف گوش کن-حرف شنو
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
ذوق زده-بسیار خوش حال
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
ارباب حجت(اهل منطق)
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
استخواندار(محکم، بااراده)
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
خرناس-نگا. خُرخُر
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
خنکای صبح-سحرگاه
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
بند آوردن-متوقف کردن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
چراغ الله-نگا. چراغ
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
آکَل-آقای کربلایی
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
چال افتادن-گود شدن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
خودسر-گستاخ-سرکش
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
چُس افاده-افاده ی بی جا
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
پت پتی-موتور سیکلت
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
بیرون روش-اسهال-شکم روش
چیز خور-مسموم شده
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
بده اون دستت-آی زکی !
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
دهنه سرخود-بی بند و بار
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
با متانت-با وقار