لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 67
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
پله خوردن-دارای پله بودن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
پیاله فروشی-میخانه
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
دک کردن-از سر وا کردن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
خشکه بار-نگا. خشکبار
بی فکر-لاابالی-بی قید
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
برخورد-بهم خوردن-تصادف
بیسار-فلان
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
زهره دان-کیسه ی صفرا
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
آدم ثانی(حضرت نوح)
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
افسارگسیخته(سرکش)
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
بی سکه-بی اعتبار
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
آواز دادن(خواستن)
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
تعلیمی-عصای کوچک
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
چرند گو-یاوه گو
چنار عباس علی-متلک بد
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
تیپا خوردن-رانده شدن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
حرف شنو-سر به را-مطیع
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
آینهی هفتجوش(خورشید)
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
زرت و زورت-زرت و پرت
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
حق دادن-تایید کردن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
دوام کردن-دوام آوردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
پاگون-سردوشی
خیس شدن-تر شدن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
تنگاب آمدن-به جان آمدن
جِر-اوقات تلخی-لج
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
دوندگی-سعی و کوشش
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
روغن داغ-روغن گداخته
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
توالت کردن-آرایش کردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
چشمه-نوع-قسم
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
حق دادن-تایید کردن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
افتاده(فروتن، متواضع)
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
زیر دل زدن-تهوع آوردن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
پر بدک-خیلی بد
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
رگ ترکی-تعصب نژادی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
چینه-دیوار گلی
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
به جا آوردن-شناختن
زهره دان-کیسه ی صفرا
رُک زده-زل زده-خیره شده
جَر-پیچ و خم راه
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
زیر دُم سُست-زن منحرف
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
چَک-سیلی-کشید
جگرکی-جگر فروش
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
آخرین تحویل(قیامت)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
با متانت-با وقار
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
پزا-زود پخت شونده
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
بد شیر-متقلب-بد جنس
خر زور-نیرومند-پرزور
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
رو شور-سفیداب
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
دولابچه-کمد کوچک
تر دست-ماهر-شعبده باز
تخته پوست-زیرانداز پوستی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
خودی-آشنا
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
جان کلام-اصل مطلب
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
بر پا شدن-ایجاد شدن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
چو-شایعه
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
پُف-فوت-ورم-آماس
دو به دو-دو تا دو تا
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
اختر شمردن-شببیداری
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
پِی-دنبال
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
خیز-ورم-آماس
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
چماق-چوبدست-گرز
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
دزد و حیز-نادرست و مکار
خصوصی-مقابل عمومی
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
ته گرفتن-سوختن غذا
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
پا-حریف
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
دستی-به عمد-از روی تعمد
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
اشک کوه-یاقوت-لعل
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
خاکه زغال-ریزه ی زغال
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
رخصت خواستن-اجازه خواستن
دخالت کردن-در آمدن در کاری
دق کردن-از غصه مردن
آبدست(ماهر، استاد)
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
خال به خال-خال خال
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
بدلی-تقلبی-جنس بد
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
تر دماغ-سرحال-شنگول
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
بفرما زدن-تعارف کردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
بنده منزل-خانه ی من
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
به هم زدن-قطع رابطه کردن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
چاره-درمان
زیر سری-بالش-متکا
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
رستم صولت-رستم در حمام
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
آمدن-آغاز به کاری کردن
دستشویی-توالت-مستراح
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
ترید- تلیت
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
زالو-آدم سمج
چشم زاغ-بی شرم
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
چشمه-نوع-قسم
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
خش-صدای گرفته-خراش
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
اُتُل-شکم-اتوموبیل
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
داد و هوار-داد و فریاد
پیش-برنده-آن که جلو است
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
چار راه-محل تقاطع دو راه
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
چشمک-ایما و اشاره به چشم
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
حدمتکار-مستخدم
اطفال باغ-گلهای تازه
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
پر و بال-امکان-فرصت
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
زیر دُم سُست-زن منحرف
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
دوا قرمز-پرمنگنات
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
دست کم-حداقل
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
این سفر(این بار)
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
دست آموز-تربیت شده-آموخته
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
چیلی-بدبیاری
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
پر و پاچه-پا-پاچه
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
دست کج-نامطمئن-دزد
پاتی کردن-باد دادن خرمن
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
خود را خوردن-رنج بردن
دومندش-دوم از آن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
دل-معده
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
تحصیل کرده-درس خوانده
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
دُنگ-سهم-حصه
راست راستی-حقیقتن-واقعن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
از دست دادن(گم کردن)
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
به جا آوردن-شناختن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
حرف بی ربط-سخن نامربوط
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
چرب دست-ماهر-زبر دست
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
دوا درمان-مداوا-معالجه
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
پینه کردن- پینه بستن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
دایی قزی-دختر دایی
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
حمله کردن-یورش بردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دراز کش-افتاده-خوابیده
دلقک بازی-مسخره بازی
چرک-کثیف
ریختن مو-سخت وحشت کردن
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
بد زبان- بد دهن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
البرز-بلندقامت-دلیر
اَتَر زدن-فال بد زدن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
پا واکردن-به راه افتادن بچه
زبان پس قفا-نوعی گل است
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
جَخت-متضاد صبر
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
پیشنهاد-طرح
تر دماغ-سرحال-شنگول
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
بد اخم-عبوس و ترشرو
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن