مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 67

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 67

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

پله خوردن-دارای پله بودن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

پیاله فروشی-میخانه

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

دک کردن-از سر وا کردن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

خشکه بار-نگا. خشکبار

بی فکر-لاابالی-بی قید

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

برخورد-بهم خوردن-تصادف

بیسار-فلان

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
زهره دان-کیسه ی صفرا

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

آدم ثانی(حضرت نوح)

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

افسارگسیخته(سرکش)

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

بی سکه-بی اعتبار

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

آواز دادن(خواستن)

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

تعلیمی-عصای کوچک

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

چرند گو-یاوه گو
 

چنار عباس علی-متلک بد

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

تیپا خوردن-رانده شدن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

حرف شنو-سر به را-مطیع

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

تعریفی-قابل توجه-عالی

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

زرت و زورت-زرت و پرت

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

حق دادن-تایید کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
دوام کردن-دوام آوردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

جهود ی-هودی-مقتصد

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

 

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

چین و چوروک-چین و شکن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
پاگون-سردوشی
خیس شدن-تر شدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

تنگاب آمدن-به جان آمدن

جِر-اوقات تلخی-لج

 

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

 

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

 

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

دوندگی-سعی و کوشش

 

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

روغن داغ-روغن گداخته

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

توالت کردن-آرایش کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

چشمه-نوع-قسم

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
حق دادن-تایید کردن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

پله خوردن-دارای پله بودن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

افتاده(فروتن، متواضع)

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

زیر دل زدن-تهوع آوردن

 

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
پر بدک-خیلی بد

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

تار و مار-متفرق-پراکنده

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

رگ ترکی-تعصب نژادی

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چینه-دیوار گلی

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

 

به جا آوردن-شناختن

چشم کار کردن-دیدن

زهره دان-کیسه ی صفرا

 

رُک زده-زل زده-خیره شده

جَر-پیچ و خم راه

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

زیر دُم سُست-زن منحرف

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

چَک-سیلی-کشید

جگرکی-جگر فروش

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

 

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

آخرین تحویل(قیامت)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

با متانت-با وقار

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

پزا-زود پخت شونده

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

 

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

برخورد-بهم خوردن-تصادف

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دوری-ظرف غذاخوری پهن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

بد شیر-متقلب-بد جنس

خر زور-نیرومند-پرزور

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

رو شور-سفیداب

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

دولابچه-کمد کوچک

تر دست-ماهر-شعبده باز

تخته پوست-زیرانداز پوستی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

چین خوردن-چروک شدن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خودی-آشنا

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

جان کلام-اصل مطلب

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
چو-شایعه

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

بزرگداشت-احترام-تکریم

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

پُف-فوت-ورم-آماس

دو به دو-دو تا دو تا

دو به دو-دو تا دو تا

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

اختر شمردن-شب‌بیداری

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

پِی-دنبال

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

خیز-ورم-آماس

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

چماق-چوبدست-گرز

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

 

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

دزد و حیز-نادرست و مکار

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

خصوصی-مقابل عمومی

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

ته گرفتن-سوختن غذا

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

پا-حریف

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

دستی-به عمد-از روی تعمد

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 

خاکه زغال-ریزه ی زغال

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
رخصت خواستن-اجازه خواستن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

دق کردن-از غصه مردن

آبدست(ماهر، استاد)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

خال به خال-خال خال

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

تخم نابسمل لا-حرام زاده

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

بدلی-تقلبی-جنس بد

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

تر دماغ-سرحال-شنگول

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

بفرما زدن-تعارف کردن

 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

بزرگداشت-احترام-تکریم

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

بارانداز-جای پیاده کردن بار

بنده منزل-خانه ی من

 

چسبیدن-لذت دادن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

آب تاختن-پیشاب کردن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

به هم زدن-قطع رابطه کردن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

چاره-درمان

زیر سری-بالش-متکا

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

رستم صولت-رستم در حمام

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

 

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

آمدن-آغاز به کاری کردن

دستشویی-توالت-مستراح

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

ترید- تلیت

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

زالو-آدم سمج

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

چشم زاغ-بی شرم

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

پا در رکاب-حاضر و آماده

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
چشمه-نوع-قسم

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

خش-صدای گرفته-خراش

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

اُتُل-شکم-اتوموبیل

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

داد و هوار-داد و فریاد

پیش-برنده-آن که جلو است

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

 
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
چشمک-ایما و اشاره به چشم

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

حدمتکار-مستخدم

اطفال باغ-گل‌های تازه

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

جاهل-جوان-نادان

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

پر و بال-امکان-فرصت

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

زیر دُم سُست-زن منحرف

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 
 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
دوا قرمز-پرمنگنات

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

دست کم-حداقل

پیش کنار-بیضه-خایه

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

این سفر(این بار)

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

 

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
چیلی-بدبیاری
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

پر و پاچه-پا-پاچه
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

چشم زاغ-بی شرم

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

دست کج-نامطمئن-دزد

پاتی کردن-باد دادن خرمن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خود را خوردن-رنج بردن

دومندش-دوم از آن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دل-معده

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

به درک- به جهنم

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

تحصیل کرده-درس خوانده

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
جرواجر کردن-پاره پاره کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
 

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

دُنگ-سهم-حصه

راست راستی-حقیقتن-واقعن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

از دست دادن(گم کردن)

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

 

دل قرصی-اطمینان

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

تاریخچه-تاریخ مختصر

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

به جا آوردن-شناختن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

حرف بی ربط-سخن نامربوط
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
چرب دست-ماهر-زبر دست

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

دوا درمان-مداوا-معالجه

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

پینه کردن- پینه بستن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

دایی قزی-دختر دایی

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

 

حمله کردن-یورش بردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

دراز کش-افتاده-خوابیده

دلقک بازی-مسخره بازی

چرک-کثیف

ریختن مو-سخت وحشت کردن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

بد زبان- بد دهن

 
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

البرز-بلندقامت-دلیر

اَتَر زدن-فال بد زدن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

پا واکردن-به راه افتادن بچه

زبان پس قفا-نوعی گل است

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

جَخت-متضاد صبر

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

پیشنهاد-طرح

تر دماغ-سرحال-شنگول

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

بد اخم-عبوس و ترشرو

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن