بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 237
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
حاضر و آماده-آماده
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دهن دره-خمیازه
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
ذوق زده-بسیار خوش حال
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
جمع کردن-گرد آوردن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
دلِی دلِی-حاشا-انکار
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
آهوی خاور-آفتاب
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
زیر جلکی-پنهانی
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دولابچه-کمد کوچک
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
اجباری(خدمت سربازی)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
تنوری-پخته شده در تنور
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
رج کردن-رج بستن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
بکن نکن-امر و نهی
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
بی قواره-بد شکل
آبِ کبود(آسمان)
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
پَتی-لخت-برهنه
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
تنوری-پخته شده در تنور
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
تو دار-راز نگهدار
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
ریش شدن-ریش ریش شدن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
چته ؟-تو را چه می شود ؟
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
چیله-هیرم-خاشاک
خبر داغ-خبر بسیار مهم
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
دلبخواهی-دلبخواه
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
حمله کردن-یورش بردن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
پشت رو-وارونه
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
پا در رکاب-حاضر و آماده
خبر داغ-خبر بسیار مهم
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
دست و پا-توانایی-عُرضه
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
زُل-خیره
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
خلا-مستراح
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
دور برد-دارای برد زیاد
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
آبِ سیاه-نیمه کوری
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
زهره دان-کیسه ی صفرا
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
آکله فرنگی(سیفلیس)
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
خانه یکی-صمیمی و یکدل
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
رُک زده-زل زده-خیره شده
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
خط افتادن-خراش افتادن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دست خوش !-آفرین
تر دست-ماهر-شعبده باز
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
خط افتادن-خراش افتادن
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
خایه-بیضه-جرات
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
اقلکم-دستکم-لااقل
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
چَه چَه-صدای بلبل
دَم نقد-آماده-حاضر
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
امن و امان-بدون بیم و هراس
پشته کردن-روی هم انباشتن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
چپ رو-تند رو
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
دوره-مهمانی-زمانه
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
آتش بیباد(ظلم، می)
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پا برهنه-بدون کفش
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
آب و رنگ-طراوت و شادابی
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
آواز دادن-خواستن
چین و خم-پیچ و تاب
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
خوش انصاف-با انصاف-منصف
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
پاشنه بخواب-کفش راحتی
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
کسی را اذیت و آزار کردن
زُل-خیره
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
پِشک-نرمی و پرده های بینی
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
چارخانه-شطرنجی
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
چسی درکن-آدم پر مدعا
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
اهل دود(سیگاری)
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
خرمن-انبوه و پرپشت
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
بارانداز-جای پیاده کردن بار
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
پیشت-آوازی برای راندن گربه
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
ابوقراضه-ابوطیاره
رشوه گیر-رشوه خوار
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چرکو-آدم کثیف
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
اروای ننهات-ارواح بابات
پُف-فوت-ورم-آماس
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
پول چای دادن-انعام دادن
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
بغداد آباد-شکم سیر
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
خاکروبه-زباله-آشغال
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
بی جا-نامناسب-بی مورد
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
خریت-نادانی-حماقت
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
چاچول باز-حقه باز-شیاد
دق مرگ-دق کش
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
ریزه میزه-ریزه پیزه
از دست دادن(گم کردن)
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
بار و بنه-وسایل سفر
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
پر و پاچه-پا-پاچه
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
جیره-سهم معین
دوا قرمز-پرمنگنات
خرسک-نوعی فرش
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
آلکلی(معتاد به الکل)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
خودفروش-فاحشه-خائن
اختر شمردن-شببیداری
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
بید خورده-کهنه و فرسوده
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
دمرو-کسی که دمر خوابیده
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
انگشتر پا(چیز بیارزش)
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
ریق افتادن-ریغ افتادن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
بد شیر-متقلب-بد جنس
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
خِرخِره-حلق-حلقوم
حساب کردن-پرداختن خرج
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
روان کردن-از بر کردن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
بد اخم-عبوس و ترشرو
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
چله نشینی-خانه نشینی
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
باجی-خواهر-زن ناشناس
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
از زبان افتادن(لال شدن)
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
پَخ خوردن-تیزی چیزی
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
چلو-برنج آب کشیده
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
چرکو-آدم کثیف
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
بامبول-حقه-کلک
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
این خاکدان(دنیا)
ریش توپی-ریش تپه
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
بقچه بندی-ران چاق
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خواربار-ارزاق-خوراک
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
فرض کنیم که
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
حضرت عباسی-راست و درست
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
پینه-وصله-پوست سخت شده
پشه کوره-پشه ی ریز
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
حرف گوش کن-حرف شنو
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
پرند-حرف بی هوده
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
زار زدن-سخت گریه کردن
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
دست کردن-دست فرو بردن
تیر کردن-نشان کردن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
چُل کلید-جام درویشان
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
خداحافظی کردن-به درود گفتن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
زاق-چشم زاغ چشم
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دست چین-گزیده-منتخب
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد