مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 360

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 360
رو قوز آمدن-سر لج افتادن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

آزگار(زمان دراز)

اطفال باغ(گل‌های تازه)

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

دست بالا-حداکثر

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

دک و پوز-دهان و لب و دندان

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

از دست دادن-گم کردن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

داداشی-برادر در زبان کودکان

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

بپا-مواظب باش-متوجه باش

بر وفق-مطابق-موافق

 
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

خاطر جمع-مطمئن

روغن زرد-روغن حیوانی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خودآموز-بدون آموزگار

 
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

چرمی-از جنس چرم

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
جراندن-جر دادن-پاره کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دل کسی آمدن-دل آمدن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

ته گرفتن-سوختن غذا
آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

بده بستان-داد و ستد-معامله

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

باجه-جای بلیت فروشی

دست اول-نو و تازه

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

اله و بله(چنین و چنان)

آب و خاک(میهن، دیار)

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

پَلِه-پول

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چپو شدن-غارت شدن

بی مخ-بی عقل-شجاع

چای کاری-کشت و زرع چای

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

حظ کردن-لذت بردن

چشم زهره-ترس

چیله-هیرم-خاشاک

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

برزخ شدن-ناراحت شدن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

درآمد-عایدی

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

حبف و میل-ریخت و پاش

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

دیالله-زود باش دیگه !

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خش-صدای گرفته-خراش

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

حیوون-نگا. حیوان

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

زود رنج-نازک دل-حساس

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

پاچین-دامن زنانه

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

(به زبان کودکان) زخم شدن

پیش پیشکی-از پیش

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
 

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

زیر گرفتن-زیر کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

خاک بر سری-بی آبرویی

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

بی ریخت کردن-کتک زدن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

پُر توپ-خشمگین

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

حیوون-نگا. حیوان

حدمتکار-مستخدم

دلقک بازی-مسخره بازی

اُتُل-شکم-اتوموبیل

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دل گُنده-سهل انگار

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

 

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

 

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

 

ته نشست-رسوب

 

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

جن زده-دیوانه

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
خیابان گز کردن-ول گشتن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

 

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

زنیکه-زنکه

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

 

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

 

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

خوش خوراک-نگا. خوش خور

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی
بلا به دور-بلاها دور باد

ارباب حجت(اهل منطق)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

بیخ خِر-بیخ گلو

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

ترکه-آدم باریک و بلند

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

 

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

رفتگر-سپور-آشغالی

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

ارباب حجت-اهل منطق

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

پیش ِ پا-جلوی رو

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

جار-چلچراغ-شمعدان

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

بوگندو-آدم کثیف و بد بو
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

 

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

آبِ کبود(آسمان)

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

تخت پایی-صاف بودن کف پا

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

تلخه-تریاک-سوخته

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

حالی کردن-فهماندن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

زار-نا به سامان-خراب-بد

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

 

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

چشم زاغ-بی شرم

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند
 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

بی ریخت کردن-کتک زدن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

توان انجام کاری را داشتن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

آبِ خشک-آب بسته

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

 

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

 

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

پِشک-نرمی و پرده های بینی

ادرار کوچک-شاش

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
خِل-خلط بینی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
بی مخ-بی عقل-شجاع

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

خجالتی-کم رو-پرحیا

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

دال-خمیده-کج

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

چار دستی-قمار چهار نفری

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

تخت سینه-وسط سینه

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

زار زار-گریه ی شدید

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خِرخِره-حلق-حلقوم

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

 
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
چین چینی-پر چین

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

 

پسله-جای پنهان-در نهان

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دست پاک-درستکار

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

دل کسی آمدن-دل آمدن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

خرکچی-چارپادار

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

دوا خور-معتاد به الکل

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

افتادگی-پریشانی-احتیاج

جاری-زن برادر شوهر

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
بچه افتادن-سقط شدن جنین

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

دان دان-متفرق و پراکنده

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

خبره-ماهر-استاد

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

 

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

آکَل-آقای کربلایی

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

بی پایه-دروغ-پوچ

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

خُردینه-بچه ی خردسال

باجه-جای بلیت فروشی

چله ی زمستان-سرمای سخت

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

چپو شدن-غارت شدن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

بنا-قرار

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

خدا داده-دیم کاری

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

خجالتی-کم رو-پرحیا

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

چغلی کردن-شکایت کردن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
تک و دو-دوندگی-درماندگی
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

تل انبار-توده-انباشته

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

تو پوزی-تو دهنی

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

اجباری-خدمت سربازی

خیز-ورم-آماس

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

ریق زدن-ریغ زدن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

پشمالو-دارای موهای بسیار

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

جزوه-کتابچه-دفترچه

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

خمیره-سرشت-ذات

چراغان کردن-جشن گرفتن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

جفتک زن-لگد زن

جگر گوشه-فرزند

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

بی همه کس-بی پدر و مادر
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

این خاکدان-دنیا

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

پرداختی-مبلغ داده شده

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

تخته زدن-پنبه زدن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
بید خورده-کهنه و فرسوده
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دله بازی-رفتار آدم دله

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

زاچ-زائو

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

زیر لبی-زیر زبانی

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
خارشک-مردم آزار-سادیست

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

پا پتی-پا برهنه

دال-خمیده-کج

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

چشه ؟-او را چه شده ؟

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

 
پول و پله-پول

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جَخت-متضاد صبر

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

 
آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن