بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 359
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
خش افتادن-خراش افتادن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
دنباله رو-پی رو-مقلد
چُر-ادرار
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
دو قلو-دو بچه ی همزاد
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
پا سوز-عاشق شیفته
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
چغندر پخته-لبو
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
تخم جن-حرام زاده
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
چوب سیگار-نی سیگار
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
خاکه-خرده ی هر چیزی
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
تته پته-لکنت زبان
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
پکاندن-ترکاندن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
دَدَر-بیرون-کوچه
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن
اشک کوه-یاقوت-لعل
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
خدا به دور-پناه بر خدا
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خاکی-فروتن و متواضع
رم کردن-رمیدن-گریختن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
دهنه سرخود-بی بند و بار
آب آتش زده-اشک
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
چل زن-زن کوتاه قد
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
تشریف داشتن-حضور داشتن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
خال به خال-خال خال
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
خیابان گز کردن-ول گشتن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
پر بدک-خیلی بد
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
بچه ی-اهل ِ
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
پُر توپ-خشمگین
خیار چنبر-نوعی خیار
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
چو-شایعه
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
روغنی-آلوده به روغن
پوز زدن-دهان زدن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
چارخانه-شطرنجی
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
اَتَر زدن-فال بد زدن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
چله نشینی-خانه نشینی
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
پس کشیدن-به عقب کشیدن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
تخم نابسمل لا-حرام زاده
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
جا ماندن-فراموش شدن
چرند گو-یاوه گو
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
دست دوم-کار کرده-مستعمل
اهل دود-سیگاری
درق دروق-درق درق
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
آیینهی اسکندری(آفتاب)
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
خنگ-نادان-ابله-کودن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
دست و بال-دور و بر-اطراف
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
ته نشست-رسوب
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
پِی-دنبال
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
چار طاق-به طور کامل
روغن داغ-روغن گداخته
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
دست پاک-درستکار
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
زرت و زورت-زرت و پرت
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
از سر نو(دوباره)
حضوری-رو در رو
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
برآورد-تخمین
تره بار-میوه ها و سبزی ها
جِر خوردن-پاره شدن
چشمه-نوع-قسم
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پر و پخش-پراکنده
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
خر بی یال و دم-احمق-نادان
پشت بام-سقف بیرونی بام
خانم-زن بدکاره-هرزه
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
دست فروشی-شغل دست فروش
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
داو-نوبت بازی
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
چول-بیابان
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
اهل دود-سیگاری
تو دوزی-دوختن از درون
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
باهاس-باید-بایست
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
چراغان کردن-جشن گرفتن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
پای پس-عوض-تلافی
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
چپو-غارت-تاراج
آبِ خشک-آب بسته
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
خواب و خوراک-خورد و خواب
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
آبدست(ماهر، استاد)
چاچول-حقه باز-شارلاتان
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
جمع کردن-گرد آوردن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
ریغ-مواد درون امعا و احشا
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
دلسردی-ناامیدی-یاس
خر بی یال و دم-احمق-نادان
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
خفه خون-خفقان
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
رستم صولت-رستم در حمام
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
چشم خوردن-نظر خوردن
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
دک و دنده-بالا تنه
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
خدا به رد-در پناه خدا
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
دندان-گاز
تعریفی-قابل توجه-عالی
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
دلسردی-ناامیدی-یاس
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
چی-چه-چیز
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
دومندش-دوم از آن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
آبِ سیاه-نیمه کوری
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
جگرکی-جگر فروش
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
بد قلق-بد عادت-بد ادا
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
دو به هم زن-دو به هم انداز
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
داد و هوار-داد و فریاد
خاک به دهنم-زبانم لال
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
پینکی رفتن-چرت زدن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
زبانی-شفاهی
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
اُق زدن(بالا آوردن)
جیره-سهم معین
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
چوچول باز-دغل-بی حیا
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
پر گو- پر چانه
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
زار-کوتاه شده ی زایر
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
پِشک-نرمی و پرده های بینی
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
پر و پخش-پراکنده
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
زیر پوش-جامه ی زیرین
خبر داغ-خبر بسیار مهم
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
چراغان کردن-جشن گرفتن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دم-هنگام
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
چرند اندر چرند-پرت و پلا
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
چال-گودی-حفره
آب نخوردن-درنگ نکردن
زیر جلکی-پنهانی
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چله ی زمستان-سرمای سخت
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
الحق(بهراستی، حقیقتن)
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
از زورِ-از شدت-از بسیاری
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
رفتگار-رفتنی-مردنی
آشغالی(سپور)
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
پسله-جای پنهان-در نهان
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
خم شدن-دولا شدن
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
زیاده روی-افراط-اسراف
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
چِل-خل و دیوانه
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)