نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
جن بو داده-نوعی دشنام است
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
دوام آوردن-استقامت کردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دست اول-نو و تازه
آهوی خاور-آفتاب
جز و ولز-نگا. جز و وز
بی تفاوت-بی اعتنا
آیینهی اسکندری-آفتاب
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
پوز زدن-دهان زدن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
باد گلو زدن-آروغ زدن
چشمه-نوع-قسم
جِر-اوقات تلخی-لج
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
چرمی-از جنس چرم
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دور برد-دارای برد زیاد
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
چنبره زدن-حلقه زدن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
بوی نا-بوی ماندگی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
بوی نا-بوی ماندگی
اله و بله(چنین و چنان)
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
خط افتادن-خراش افتادن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
خرس-چاق و درشت-تنومند
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
دو جین-دوازده تا
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
الفرار-گریز-بگریز !
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
ریختگی-ریزش
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
بی اشتها-بی میل به غذا
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
رم کردن-رمیدن-گریختن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
جراندن-جر دادن-پاره کردن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
حق الزحمه-دستمزد
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
تنگاب آمدن-به جان آمدن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
پیش کسوتی-قدمت و برتری
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
پول خرد-پول سکه ای
دله-ظرف حلبی
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
پشه زدن-نیش زدن پشه
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
دو دل-مردد-بی تصمیم
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
پا خوردن-فریب خوردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
حدمتکار-مستخدم
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
پَس-ناجور-خراب
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
خودسر-گستاخ-سرکش
خودآموز-بدون آموزگار
چین و چوروک-چین و شکن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
به حساب-مثلا-یعنی
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
چاقالو-چاق-فربه
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
خیکی-آدم چاق و فربه
چارچار زدن-بی حیایی کردن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
درز را آب دادن-از راه به در شدن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
راستکی-واقعی
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دق کردن-از غصه مردن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
دور از شما ب-لانسبت
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
بَر و رو-قد و قامت-چهره
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
زهره کردن-بسیار ترساندن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
خریت-نادانی-حماقت
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
روی چشم-اطاعت می شود !
برآورد-تخمین
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
خال به خال-خال خال
از دست دادن(گم کردن)
تته پته-لکنت زبان
بی در رو-بن بست
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
دست آموز کردن-تربیت کردن
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
تپه گذاشتن-بول کردن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
ذوق زده-بسیار خوش حال
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
خرناس-نگا. خُرخُر
جا دار-وسیع-فراخ
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
دو پا-انسان
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
حق البوق-رشوه
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
تند و تیز- تند تیز
جلز و ولز-سوز و گداز
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
روی خود کشیدن-رو کشیدن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
حال و بار-وضع زندگی
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
خود را بستن-پول دار شدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
خارج از حد-بیش از اندازه
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
چاسان فاسان-آرایش-بزک
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خرکار-پرکار
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
خاطره-یادگار
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
تحصیل کرده-درس خوانده
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
خدا به رد-در پناه خدا
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
چشمک-ایما و اشاره به چشم
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
حال و بار-وضع زندگی
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
خِفت-نوعی گره
دوخت و دوز-خیاطی
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
جای سفت-وضعیت سخت
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
زیر جامه-زیر شلواری
آهو چشم(معشوق، شاهد)
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
دل و دماغ-دل و حوصله
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
چغاله بادام-بادام نارس
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
جگر گوشه-فرزند
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
پی گرفتن-دنبال کردن کار
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
دله بازی-رفتار آدم دله
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
به سر دویدن- با سر رفتن
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
پشه زدن-نیش زدن پشه
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
تار و مار-متفرق-پراکنده
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
جراندن-جر دادن-پاره کردن
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
خاله وارَس-آدم فضول
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
دان دان-متفرق و پراکنده
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
بخار-توانایی-شایستگی
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
حُقه-زرنگ و ناقلا
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
به جا آوردن-شناختن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
زرد گوش-بی رگ-ترسو
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
جلز و ولز-سوز و گداز
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
بامب-توسری
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
ادا اصول-ادا اطوار
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
الحق(بهراستی، حقیقتن)
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
دست آموز-تربیت شده-آموخته
جا دار-وسیع-فراخ
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دستشویی-توالت-مستراح
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
دم بازی-چاپلوسی-تملق
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
بند آمدن-متوقف شدن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
چلچل-خال خالی-ابلق
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
دیر چسب-دیر آشنا
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
توان هماوردی با کسی را داشتن
راپرت-گزارش-خبر
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
برزخ شدن-ناراحت شدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
چاخان پاخان-دروغ
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
جفتک زن-لگد زن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
اجباری(خدمت سربازی)
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
پشم و پیله-ریش
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
ترکه-آدم باریک و بلند
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
توالت کردن-آرایش کردن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
دلقک بازی-مسخره بازی
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
دست خوش !-آفرین
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
آکَل-آقای کربلایی
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
زهره کردن-بسیار ترساندن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
اشک کوه-یاقوت-لعل
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
آکَل(آقای کربلایی)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دک و دهن-دک و پوز
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
چنگولک-سست و ضعیف
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
چو انداختن-شایعه پراکندن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پول مول-پول
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه