مجله علمی خبری

پورتال خبری و سبک زندگی،آموزش مهارت های کاربردی

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290
چین خوردن-چروک شدن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

باد خوردن-هوا خوردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

جن بو داده-نوعی دشنام است

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

تک پران-زن نانجیب

دوام آوردن-استقامت کردن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

خرج تراشی-هزینه درست کردن

دست اول-نو و تازه

آهوی خاور-آفتاب

جز و ولز-نگا. جز و وز

دله بازی-رفتار آدم دله

بی تفاوت-بی اعتنا

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

پوز زدن-دهان زدن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

باد گلو زدن-آروغ زدن

چشمه-نوع-قسم

جِر-اوقات تلخی-لج

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

چرمی-از جنس چرم

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

دور برد-دارای برد زیاد

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چنبره زدن-حلقه زدن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پا برهنه-بدون کفش

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

بوی نا-بوی ماندگی

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

بوی نا-بوی ماندگی

اله و بله(چنین و چنان)

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

پول چای دادن-انعام دادن

خط افتادن-خراش افتادن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

 

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دو جین-دوازده تا

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

الفرار-گریز-بگریز !

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

ریختگی-ریزش

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

بی اشتها-بی میل به غذا

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

رم کردن-رمیدن-گریختن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

جراندن-جر دادن-پاره کردن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

حق الزحمه-دستمزد

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
تنگاب آمدن-به جان آمدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

پیش کسوتی-قدمت و برتری

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

خیار چنبر-نوعی خیار

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

پول خرد-پول سکه ای

دله-ظرف حلبی

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

دو دل-مردد-بی تصمیم

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

بنگی-معتاد به حشیش

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

پا خوردن-فریب خوردن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

حدمتکار-مستخدم

دَدَر-بیرون-کوچه

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

پَس-ناجور-خراب
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

خودسر-گستاخ-سرکش

خودآموز-بدون آموزگار

چین و چوروک-چین و شکن

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

به حساب-مثلا-یعنی

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

 

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 
این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

چاقالو-چاق-فربه

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

خیکی-آدم چاق و فربه

چارچار زدن-بی حیایی کردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

درز را آب دادن-از راه به در شدن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

راستکی-واقعی
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

دق کردن-از غصه مردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

دیر فهم-کند ذهن-کودن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دور از شما ب-لانسبت

آمده(شوخی و لطیفه)

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

بی پایه-دروغ-پوچ

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 

بَر و رو-قد و قامت-چهره

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

زهره کردن-بسیار ترساندن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

خریت-نادانی-حماقت

با اشتها-متمایل به غذا

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

روی چشم-اطاعت می شود !

برآورد-تخمین

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

خال به خال-خال خال

از دست دادن(گم کردن)
تته پته-لکنت زبان
بی در رو-بن بست

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

 

دست آموز کردن-تربیت کردن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

تپه گذاشتن-بول کردن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

پُرتابل-قابل حمل

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

ذوق زده-بسیار خوش حال

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

چوروک-چین و شکن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خرناس-نگا. خُرخُر

جا دار-وسیع-فراخ

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

دو پا-انسان

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

حق البوق-رشوه

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

 

تند و تیز- تند تیز

دُنگ-سهم-حصه

جلز و ولز-سوز و گداز

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

روی خود کشیدن-رو کشیدن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دراندشت-وسیع-بی سر و ته
حال و بار-وضع زندگی
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
خود را بستن-پول دار شدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

 

خارج از حد-بیش از اندازه

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

چاسان فاسان-آرایش-بزک

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

چپ دادن-رد کردن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

در ثانی-ثانیا-دوم

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خرکار-پرکار
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

 
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

خاطره-یادگار

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
 

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

تحصیل کرده-درس خوانده

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خدا به رد-در پناه خدا

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

چشمک-ایما و اشاره به چشم

تو پوزی-تو دهنی

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

بوی نا-بوی ماندگی

حال و بار-وضع زندگی

 

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

خِفت-نوعی گره
دوخت و دوز-خیاطی

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 

جای سفت-وضعیت سخت

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
 

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

اوضاع احوال-وضع و حال

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

زیر جامه-زیر شلواری

آهو چشم(معشوق، شاهد)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دل و دماغ-دل و حوصله

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 

چغاله بادام-بادام نارس

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

جگر گوشه-فرزند

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پی گرفتن-دنبال کردن کار
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دله بازی-رفتار آدم دله

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

به سر دویدن- با سر رفتن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

پشه زدن-نیش زدن پشه

اَتَر زدن(فال بد زدن)

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

تار و مار-متفرق-پراکنده

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

جراندن-جر دادن-پاره کردن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

خاله وارَس-آدم فضول

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

دان دان-متفرق و پراکنده

 
 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

 

خوشایند-مطبوع-پسندیده

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

جان کلام-اصل مطلب

بخار-توانایی-شایستگی

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

حُقه-زرنگ و ناقلا

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

به جا آوردن-شناختن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

زرد گوش-بی رگ-ترسو

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

حلال وار-به صورت حلال

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

 

جلز و ولز-سوز و گداز

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

بامب-توسری

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دوام آوردن-استقامت کردن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

ادا اصول-ادا اطوار

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

دست آموز-تربیت شده-آموخته

جا دار-وسیع-فراخ

آواز شدن(شهره شدن)

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

دستشویی-توالت-مستراح

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

بند آمدن-متوقف شدن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

خیط کردن-نگا. خیت کردن
چلچل-خال خالی-ابلق
 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دیر چسب-دیر آشنا

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

توان هماوردی با کسی را داشتن

راپرت-گزارش-خبر

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

برزخ شدن-ناراحت شدن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

دو پا-انسان

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

دندان شکن-قاطع-محکم

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

 

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

چاخان پاخان-دروغ

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

جفتک زن-لگد زن

 
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

اجباری(خدمت سربازی)

 
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

پشم و پیله-ریش

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

ترکه-آدم باریک و بلند

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

توالت کردن-آرایش کردن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دلقک بازی-مسخره بازی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

 

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

دست خوش !-آفرین

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

آکَل-آقای کربلایی

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

زهره کردن-بسیار ترساندن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

اشک کوه-یاقوت-لعل

جزاندن-آزار و اذیت کردن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

آکَل(آقای کربلایی)

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

دک و دهن-دک و پوز

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چنگولک-سست و ضعیف

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چو انداختن-شایعه پراکندن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

 

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

 

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

پول مول-پول

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه