پایان نامه با واژگان کلیدی مبدأ و معاد، قانون نوشته، آداب و رسوم

شدهاند که آن نخستین شرط از شرایط رئیس است.160
فارابی در تبیین نیازمندی به رئیس اوّل، به ابعاد گوناگون جامعه اعمّ از مادّی و معنوی اشاره میکند که شناخت آن در گرو افاضه معلومات از سوی عقل فعّال است که همه انسانها صلاحیّت مواجه با آن را ندارند:
“فلیس فی فطره کل انسان ان یعلم من تلقاء نفسه السعاده ولا الاشیاء التی ینبغی ان یعملها بل یحتاج فی ذلک الی معلم و مرشد” .161
“نیست در فطرت هر انسانی در اینکه از ذات خودش سعدت را بداند و همچنین در اشیاء ای که سزاوار است برای دانستن،بلکه محتاج است در این مورد به معلم و مرشد.”
یا در جای دیگر می گوید:
“فالرئیس الاول علی الاطلاق هوالذی لایحتاج ولا فی شیء اصلا ان یرأسه انسان بل یکون قد حصلت له العلوم والمعارف بالفعل و لاتکون له به حاجه شیء الی انسان یرشده و تکون له قدره علی جوده ادراک شیء مما ینبغی ان یعمل من الجزئیات وقوه علی جوده الارشاد لکل من سواه الی کل ما یعمله”.162
“بنابراین رئیس اول مطلقا کسی است که محتاج نباشد و در هیچ امری انسانی ریاست بر او نداشته باشد بلکه به گونه ای باشد که تمام علوم و معارف برای او بالفعل حاصل شده باشد و در هیچ امری نیاز به مرشد نداشته باشد و برای قدرتی باشد برای درک آنچه که سزاوار است دانسته شود از جریئات و استعدادی باشد برای ارشاد مردم در آنچه که بدان عمل کنند”.
بوعلی سینا؛ نیز با تمسک به فلسفه مشایی و تبیین مراتب چهارگانه عقل نظری، به ارتباط عقل مستفاد (عقل نبی)، با عقل فعال (جبرئیل)، بصیرت نبوی را تبیین میکند و قلمرو دین را در عرصه عبادات، معاملات و سیاسات میپذیرد، البته غایت اصلی دین را؛ تحقق نظام اجتماعی و سیاسی میداند و با توجه به اجتماعی بودن انسان و نیاز او به مشارکت اجتماعی و حاجتمندی اجتماع به سنت و قانون، وجود قانونگذار عادل را ضروری شمرده و سپس از طریق عنایت و حکمت الهی به ضرورت قانونگذار نبوی فتوا میدهد. وی فلسفه عبادات و اخلاقیات و معاملات در شریعت را نیز حفظ نظام اجتماعی و سیاسی میداند. زیرا انسانها با اعمال و رفتار عبادی بهتر میتوانند حافظ نظام اجتماعی خود باشند.163
وی با تذکّر این نکته که اجتماع و زندگی در جامعه با معامله و قراردادهایی توأم و ملازم است که اقتضای سنّت و عدل را دارد و با نبوّت تمام میشود، میگوید:
“ولاتتم المشارکه الابمعامله ولابّد فی المعامله من سنه و عدل ولا بدّ للسنه و العدل من سانّ و معدِّل والحاجه الی هذا الانسان فی ان یبقی نوع الانسان و یتحصل وجوده اشدّ من الحاجه الی انبات الشعر علی الاشفار”164
“مشارکت در جامعه تمام نیست مگر با معامله کردن و انسان در معامله کردن نیاز به قانون و عدالت دارد و ناچار است برای قانون و عدالت از قانون گذار و شخص عادل، و حاجت انسان به چنین شخصی در اینکه نوع انسانی باقی بماند، شدیدتر است از حاجت به روییدن موی بر ابرو”.
شیخ شهاب الدین سهروردی؛ این فیلسوف اشراقی در تلویحات، همان مشرب حکمای مشایی را در مسأله قلمرو دین طی میکند، ولی در “رساله فی اعتقاد الحکماء”، آخرتگرایانه به دین مینگرد، با این که قلمرودین را مشتمل بر دنیا و آخرت میداند، ولی آخرت را، غایت دنیا معرفی میکند.
“الانسان” لایقوم بامر نفسه غیر مفتقرالی معاونه بنی نوعه فاضطرّ النوع فی معاملاتهم و مناکحاتهم و جنایاتهم الی قانون متبوع مرجوع الیه و عقولهم متعارضه متکافئه ولایذعن من یدعی کمال رأی لمثله فلابدّ لهم من شخص هو الشارع المعیّن لهم منهجا یسلکونه”165
“قوام امور انسان تنها به خودش نیست بلکه محتاج است به معاونت هم نوعانش، و نیاز دارد در معاملات و مناکحات و جنایات اش به قانونی که تبعیت شود. و در اینجا نیاز به شارعی دارند که معین کند راهی که بپیماید”.
و در رساله فارسی یزدان شناخت مینویسد:
“چاره نباشد از وجود انسان و بقای نوع او به مشارکت بنی جنس خویش و مشارکت تمام نمیشد الاّ به معاملات، و معاملات تمام نمیشد الاّ به سنّتی و عدلی، و سنّت و عدل تمام نمیشد الاّ به سنّت نهنده و عدل گسترده و البتّه میبایست که این سنّت و عدل میان خلق مستمر و مستقیم شود؛ پس حاجت بُوَد به شخصی که نبّی و ولّی بود”.166
شاگرد وی، علامه قطبالدین شیرازی نیز، همین طریقت استادش را سیر میکند”.167
محقّق طوسی؛ نیز در کتاب اخلاق ناصری، حکمت نظری و عملی را که شامل الهیّات، ریاضیات، طبیعیات، تدبیر منزل، سیاست مدن و اخلاق است، به لحاظ موضوع و روش از اعتباریات متمایز میسازد و بر این باور است که حکمت با امور طبیعی و واقعی سروکار دارد؛ به همین دلیل، تدبیر منزل و سیاست کشورداری و شهرداری که از مباحث حکمت عملی به شمار میروند، با روش عقلی تحقیقپذیرند و اموری که قوام آنها به وضع و اعتبار واضع، بستگی دارد، مانند شریعت و قوانین الهی نیز لازم است و در معیشت دنیایی انسانها مفید و ضروری شمرده میشود.
وی در این باره مینویسد:
“بباید دانست که مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود، در اصل یا طبع باشد یا وضع؛ امّا آنچه مبدأ آن طبع بود، آن است که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلّب سِیَر و آثار، مختلف و متبدّل نشود و آن اقسام حکمت عملی است که یاد کرده آمد و امّا آنچه مبدأ آن وضع بود، اگر سبب وضع، اتّفاق رأی جماعتی بود، آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر
س
بب اقتضای رأی بزرگی بود؛ مانند پیغمبری یا امامی، آن را نوامیس الهی گویند و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع به هر نفسی بود به انفراد، مانند: عبادات و احکام آن، و دوم: آنچه راجع به اهل منازل بود به مشارکت، مانند مناکحات و دیگر معاملات، و سیم: آنچه راجع به اهل شهرها و اقلیمها بود، مانند حدود و سیاسات و این نوع علم را علم فقه خوانند”.168
خواجه طوسی، همانند فارابی از طریق ضرورت مدینه فاضله به لزوم مرشدان و هادیانی که از ناحیه حق تعالی مورد تأیید قرار گرفتهاند، فتوا میدهد و نیاز انسان به دین و بعثت انبیا را در تحقّق مدینه فاضله قلمداد میکند. وی پس از بیان اقسام اجتماعات و شرح احوال مُدن میگوید:
“امّا مدینه فاضله، اجتماع قومی بود که همّتهای ایشان بر اقتنای خیرات و ازالت شرور مقدّر بود و هرآینه میان ایشان اشتراک بود در دو چیز: یکی آرا و دوم افعال؛ امّا اتّفاق آرای ایشان چنان بود که معتقد ایشان در مبدأ و معادِ خلق و افعالی که میان مبدأ و معاد افتد، مطابق حق بود و موافق یکدیگر و امّا اتّفاق ایشان در افعال چنان بود که اکتساب کمال همه بر یک وجه شناسند و افعالی که از ایشان صادر شود، مفروغ بود در قالب حکمت، و مقوّم به تهذیب و تسدید عقلی و مقدّر به قوانین عدالت و شرایط سیاست… و بباید دانست که قوّت تمییز و نطق در همه مردمان یکسان نیافریدهاند… و چون قوّت تمییز متساوی نبود، ادراک همه جماعت مبدأ و منتهی را که با مدرکات دیگر در غایت مباینتند، بر یک نسق نتواند بود، بلکه کسانی که به عقول کامل و فطرتهای سلیم و عادات مستقیم مخصوص باشند و تأیید الهی و ارشاد ربانی متکفّل هدایت ایشان شده… به معرفت مبدأ و معاد و کیفیّت صدور خلق از مبدأ اوّل و انتهای همه با او بر وجه حق… رسیده باشند”.169
و در تجرید الاعتقادات مینویسد:
“البعثه حسنه … لحفظ النوع الانسانی”.170
“بعثت نیکو است چون حفظ نوع انسانی به آن وابسته است”
صدر المتألهین؛ رئیس حکمت متعالیه در آثار فلسفی خود، به رویکردهای مختلف حکما، از جمله ابن سینا در “الهیات شفا”، و فارابی در “آراء اهل المدینه الفاضله”، اشاره میکند، و هم به کارکردهای دین در “الشواهد الربوبیه” اشاره میکند، و منافع عبادات، اعمال حلال، حرام، مکروه، مباح، مستحب، اسرار نماز و غیره را بیان میکند؛ و هم با تمسک به اجتماعی بودن انسان، به نظام اجتماعی دین، تصریح مینماید.171
“ان الانسان مدنی بالطبع … فاضطروا فی معاملاتهم و مناکحاتهم و جنایاتهم الی قانون مطبوع مرجوع الیه بین کافه الخلق یحکمون به بالعدل والا تغالبوا و فَسَدَ الجمیع و اختل النظام لما جبل علیه کل احد من انه یشتهی لما یحتاج الیه و یغصب علی من یزاحمه و ذلک القانون هوالشرع لابد لهم من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا و أیسر لهم طریقا یصلون به الی اللّه”172
“انسان مدنی بالطبع هست … انسانها در جامعه مجبورند در معاملات و ازدواجهایشان و جنایاتشان به قانون نوشته ای که همه مردم به آن مراجعه کنند که توسط این قانون به عدل حکم می شود و اینکه مردم غالب نشوند ، تا جمیع مردم فاسد شوند و نظام مختل شود، چون فطری هر کسی است که به هر چه احتیاج دارد، دوست دارد و غضب می کنند به هر آنکه مزاحم اش شوند، و آن قانون ، شرع است و ناچارا به شارعی نیاز است که طریقی معین کند برای انتظام معیشت مردم در دنیا و راحت ترین راهی را تعیین کند برای رسیدن به خدا”.
و در جایی دیگر می گوید:
“مقصودالشرائع کلها سیاقه الخلق إلى جوار الله و سعاده لقائه و الارتقاء من حضیض النقص إلى ذروه الکمال و من هبوط الدنیا إلى شرفا لأخرى”173
“مقصود تمام شرایع رساندن خلق به جوار رحمت خدا و سعادت لقاء خداوند و ترقی دادن انسان از پستی نقص به بلندای کمال و هبوط ازدنیا به آخرت شریف هست”
علاّمه طباطبایی؛ وی زیست اجتماعی انسان را نه به دلیل طبیعت و مدنی بالطّبع انسان، بلکه به دلیل روحیّه استخدامگری و جلب منافع به سوی خویش میداند که سبب تشکیل اجتماع میشود.وجود همین روحیّه و به تعبیر خود علاّمه، طبیعت و فطرت انسان، سبب اختلاف و فساد در همه شؤون زندگانی انسانی میشود که برای رفع آن خود فطرت و عقل انسانی به دلیل مزبور یعنی غریزه جلب منفعت به سوی خویش در وضع قوانین و اجرای آن کفایت نمیکند و برای رفع آن فقط قوانین و سفیران آسمانی کارگر خواهد افتاد.
حسّ خودخواهی نامبرده که اجتماع را از روی ناچاری پذیرفته تا حدودی که میتواند و در هر موردی که قدرت دارد، گردش زندگی را به سوی خود برگردانیده و کارها را به نفع خود ـ گو این که به ضرر دیگران ختم شود ـ تمام خواهد کرد و در نتیجه، اختلافات افرادی و اختلافات زندگی خواهی نخواهی پیش خواهد آمد. … از این است که قرآن کریم تشخیص میدهد که راه به دست آوردن قوانین و دستورات زندگی (دین به اصطلاح قرآن) فقط راه وحی آسمانی است که یک حالت شعوری مخصوصی است که در افرادی به نام انبیا پیدا میشود، وگرنه انسان در عین حال که به حسب فطرت خدادادی، خوب و بد اعمال را میفهمد، نظر به این که شعور وی به سوی اختلاف دعوت میکند، دیگر به سوی رفع اختلاف که نقطه مقابل دعوت اوّلی است، دعوت نخواهد کرد.174
شهید مطهری؛ یکی از شخصیتهای علمی، فکری و فرهنگی عصر ما بود که تمام توان خود را صرف حلّ معضلات و مشکلات اعتقاد دینی جوانان کرد،
نظر ایشان در این مسئله را می توان در آثار مختلف ایشان جستجو کرد و به دست آورد مثلا استا
د در بحث نبوت اشاره به کارکرد آخرتی برای دین قائلند جائی که عقل بشری راهی به آن سو ندارد وی میگوید:
“اگر قبول کنیم، که زندگی بشر، با مردنش در این دنیا پایان نمیپذیرد، و نشئه دیگری ماورای نشئه دنیا وجود دارد، و بشر در آن نشئه، حیات و زندگی خود را، ادامه میدهد، و در آنجا هم به نوعی مرزوق است، سعادتی دارد، شقاوتی دارد:
“وَ لا تحسبنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أمواتا بَلْ أحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونَ * فَرحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِن فضلهِ و یَسْتَبْشِرونَ بالَّذینَ لَمْ یَلْحَقوا بهم مِن خَلْفِهمْ ألا خَوْفٌ علیهِم و لا هُمْ یَحْزَنون”175
(این جزو خبرهایی است، که پیغمبران آورده و دادهاند، و از جنبههای علمی و فلسفی هم بحثهایی شده) اگر ما تنها مسأله آخرت را بپذیریم، (برزخ و آخرت و اینها) بدون شک علم و عقل بشر کافی نیست، برای تحقیق در مسائل آخرت، و تشخیص این که، چه چیزی برای سعادت اخروی نافع است، و چه چیزی مضر، حتی بشر با علم و عقل