منظر فرایندهای داخلی کسب و کار و فرآیند مدیریت استراتژیک

Widget not in any sidebars
برای انتخاب اهداف و سنجههای مربوط به منظر مشتری، سازمانها میبایست به دو سؤال حیاتی پاسخ دهند : اول اینکه چه کسانی مشتری هدف ما هستند؟ دوم اینکه ارزشهای پیشنهادی ما برای آنها چیست؟ بسیاری از سازمانها معتقدند که مشتریان خود را میشناسند و میدانند که برای آنها چه محصولات و خدماتی عرضه میکنند؛ ولی در واقع همه چیز را برای همه مشتریان عرضه میکنند. مایکل پورتر معتقد است که عدم تمرکز بر بخش خاصی از مشتریان و ارزشهای مورد نظر آنها موجب میشود تا سازمانها نتوانند به مزیت رقابتی دست یابند.
2- 4- 2- 3. منظر فرایندهای داخلی کسب و کار
در منظر فرایندهای داخلی، سازمانها میبایست فرایندهایی را مشخص کنند که با برتری یافتن در آن بتوانند به ارزش آفرینی برای مشتریان خود ادامه دهند.
تحقق هر یک از اهدافی که در منظر مشتری تعیین میشود مستلزم انجام یک یا چند فرایند عملیاتی به صورتی کارا و اثربخش است. این فرایندها باید در منظر فرایندهای داخلی تعیین شده و سنجههای مناسبی جهت کنترل پیشرفت آنها توسعه یابد. برای برآورده ساختن انتظارات مشتریان ممکن است به مجموعهی کاملاً جدیدی از فرایندهای عملیاتی نیاز باشد. توسعهی محصولات و خدمات جدید، تولید، خدمات پس از فروش و مهندسی مجدد فرایندهای تولیدی نمونههایی از این قبیل فرایندها هستند.
2- 4- 2- 4. منظر یادگیری و رشد
چگونه میتوان به اهداف بلندپروازانهی تعیین شده در وجوه فرایند داخلی، مشتری و در نهایت سهامداران جامهی عمل پوشاند؟ پاسخ به این سؤال در اهداف و سنجههای مربوط به منظر یادگیری و رشد نهفته است در واقع این اهداف و سنجهها توانمندسازهای اهداف تعیین شده در سه منظر دیگرند. آنها زیربنا و بنیانی برای برپایی نظام ارزیابی متوازن هستند. وقتی ما اهداف و سنجههای مربوط به وجوه مشتری و فرایندهای داخلی را تعیین کردیم، بلافاصله متوجه شکاف موجود بین مهارتها و قابلیتهای مورد نیاز کارکنان و سطح فعلی این مهارتها و قابلیتها خواهیم شد. اهداف منظر یادگیری و رشد میبایست در جهت پر کردن و پوشاندن این شکافها و فاصلهها تعیین شوند و سنجههای مناسبی برای کنترل پیشرفت آنها توسعه یابد؛ سنجههایی مانند رضایت کارکنان، فضای مناسب کاری، برنامههای آموزشی کارکنان، مهارت کارکنان و… انتخاب شوند.
قبلاً گفته شد که وظیفهی کارت امتیازی متوازن، ترجمهی استراتژیهای سازمان به مجموعهای شاخصهای عملکردی است؛ اما سؤال اساسی این است که چگونه کارت امتیازی متوازن باعث ارتباط و ترجمهی استراتژیهای سازمان به شاخصهای عملکرد میشود؟ در جواب این پرسش باید گفت که مؤلفهای که کارت امتیازی متوازن برای این مهم به کار میگیرد، روابط علت و معلولی میان سطوح مختلف کارت امتیازی متوازن است. استراتژی از مجموعهای فرضیههای علی و معلولی تشکیل شده است.درصورت اجرای فرایند BSC به شکل صحیح، یک مجموعه روابط علی و معلولی میان تعدادی عوامل در لایه های مختلف به منظور شناخت عوامل کلیدی موفقیت سازمان به دست خواهد آمد[18]
2- 4- 3. روش ارزیابی متوازن به عنوان یک سیستم ارزیابی عملکرد
در سالهای پایانی دههی 1980 بسیاری از سازمانها و شرکتها از پیاده سازی استراتژیهای خود ناامید شده بودند. در تحقیقی که در سال 1982 انجام شد و نتایج آن در مجلهی فورچونمنتشر گردیده بود، مشخص شده بود که فقط 10 درصد استراتژیهایی که به خوبی فرموله شدهاند، در عمل با موفقیت پیاده میشوند. در چنین شرایطی مدیران به دنبال ابزاری بودند که آنها را در تحقق استراتژیهایشان یاری دهد و روش ارزیابی متوازن به عنوان ابزار نیرومند در این زمینه مطرح شد.
2- 4- 4. چرا استراتژیها در عمل پیاده نمیشوند؟
فرموله کردن و تدوین استراتژی شاید یکی از بحثانگیزترین مقولههای مدیریت کسب و کار در چند دههی گذشته بوده است. برای سالها، تدوین یک استراتژی برنده به عنوان متمایز کننده کلیدی جهت موفقیت سازمانها تلقی میشد. مدیران، مشاوران و اساتید مدیریت با اعتقاد به همین موضوع، طی چند دههی گذشته همهی تلاش خود را صرف برپایی مکاتب متنوعی برای تدوین استراتژی کردهاند.
فارغ از تفاوتهایی که هر یک از این مکاتب به چگونگی تبلور استراتژی در سازمانها قائل هستند، باید قبول کرد که رمز بقا و موفقیت سازمانها در جریان پرالتهاب و پر از تحول امروزی، هشیاری مدیران و رهبران این سازمانها در اتخاذ مناسبترین استراتژیها برای سازمان خود بوده است.ولی مسأله مهمتر در فرآیند مدیریت استراتژیک، موضوع پیاده سازی استراتژی است.
در سال 1999 مجله Fortune طی مقالهای ادعا کرد که 70 درصد دلیل شکست مدیران ارشد اجرایی (CDO) در آمریکا، نه به خاطر ضعف آنها در فرموله کردن استراتژی بلکه عدم موفقیت آنها در پیاده سازی استراتژیهایشان بوده است. چرا پیاده سازی استراتژی تا این حد مشکل است؟ محققین دلایل ناکامیسازمانها در اجرای ا
ستراتژیهایشان را به چهار نوع محدودیت یا مانع نسبت دادهاند که در شکلزیر نشان داده شده است. [19]
شکل2-11.موانع اساسی در سر راه پیاده سازی استراتژی
2- 4- 4- 1. مانع مربوط به عدم انتقال استراتژی
در عصر صنعتی، به کار گیری موثر و کارای داراییهای فیزیکی یک شرکت، مهمترین عامل موفقیت و کسب سود بوده است. امروزه دانش و مهارت و قابلیت کارکنان، بزرگترین سرمایه سازمانها برای رسیدن به موفقیت است. اگر کارکنان یک سازمان که بزرگترین عامل ارزش آفرینی آن هستند، استراتژیهای سازمان را به درستی نفهمند، چگونه میتوان انتظار داشت که به تحقق آن کمک کنند؟ استفاده از ساز و کارهای مناسب جهت برقراری ارتباط و انتقال استراتژی به همهی افراد سازمان، کلید موفقیت در پیاده سازی استراتژی است.
2- 4- 4- 2. مانع مربوط به عدم همسویی کارکنان با استراتژی
فرموله کردن استراتژی جزو وظایف و اختیارات مدیریت ارشد سازمان است، ولی پیاده سازی آن بدون کمک مدیران میانی و کارکنان واحدهای مختلف سازمان امکان پذیر نیست. همه کارکنان سازمان باید منافع مادی و سرنوشت کاری خود را در گرو تحقق استراتژیهای سازمان بیابند. اگر اجرای استراتژی فقط برای مدیریت ارشد سازمان شهرت و دستاورد مالی به همراه داشته باشد و سطوح دیگر مدیریت و بقیهی کارکنان از آن بی بهره شوند، قطعاً انگیزه کافی برای حمایت از استراتژی به وجود نخواهد آمد. طراحی و اجرای نظامهای جبران خدمت متصل به معیارهای ارزیابی استراتژی، میتواند ساز و کار مناسب جهت ایجاد همسویی بیشتر کارکنان با استراتژی را فراهم سازد. [20]
2- 4- 4- 3. مانع مربوط به عدم تعهد مدیریت ارشد
تدوین استراتژی جزو اختیارات مدیریت ارشد است، ولی پیاده سازی آن نیز بدون حمایت همه جانبه و صرف وقت و انرژی از سوی مدیران ارشد سازمانها ممکن نخواهد شد. مدیران ارشد با نشان دادن حمایت صریح خود و ایجاد دغدغه در همه هرم سازمانی نسبت به اجرای استراتژی، فرآیند پیاده سازی استراتژی را تقویت میکنند. برگزاری جلسات بازنگری استراتژی نمونه ایاز اقدامات مدیریت ارشد جهت نشان دادن تعهد خود نسبت به اجرای استراتژی است.