پایان نامه با واژگان کلیدی سلسله مراتب، حکمت خداوند

دارد. استعدادهای ذاتی انسان برای رسیدن به غایات اصلی و اولی طبیعت آدمی است که عبارتند از؛ مدارجی که یک انسان در سلسله مراتب وجود در قوس صعود طی میکند که موجب توسعه و تکامل وی میشود. ریشه کوشش و تلاش انسان برای نیل به خود تکامل یافته را باید در بعد معنوی انسان جستوجو کرد. یعنی باید این واقعیت را پذیرفت که انسان دارای بعد معنوی است و میتواند خود را در مسیر تکامل به جریان بیندازد. با تکامل یافتهتر شدن خود است که استعدادهای انسان شکوفا میشود و ظرفیت وجودی انسان، افزایش مییابد. خود انسان، هنگامی که تکامل مییابد که سعادت ابدی را در نظر بگیرد. زیرا خودی که سرمایه ابدی است جز با سعادت ابدی قابل معامله نمیباشد. به بیان دیگر اگر انسان ابدیت و لقای الهی را در نظر نگیرد نمیتواند تکامل پیدا کند.93
خداوند سبحان در سوره انسان آیه 2 و 3 میفرماید: “إنّا خلقنا الانسانَ من نطفهٍ امشاج نبتلیه فجعلناهُ سمیعا بصیرا، انّا هدیناه السبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً”.
“ما انسان را از نطفهای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس”. این دو آیه اشاره به استعدادهای انسان دارد که او را به مرحلهای از کمال میرساند و از اختیار، عقل، اراده، روح تکاملپذیر و تضاد درونی برخوردار میکند تا شایسته تکلیف، مسئولیت و آزمایش گردد، به همین منظور او سمیع و بصیر شد تا دعوت الهیّه را که به وی میرسد، بشنود و آیات الهیه را که دلالت بر وحدانیت خدا، نبوّت و معاد میکند، ببیند و به آنها لبیک بگوید. وجود استعداد تکامل در آدمی به معنای نیاز به باروری این استعدادهای نامحدود است. لذا خداوند برای دستیابی انسان به کمال مطلوب و شکوفا شدن استعدادها “میل به کمال” را نیز به درون انسان تعبیه کرد تا او را در تکاپوی زندگی مادی و معنویاش و رسیدن به کمال واقعیاش یاری نماید. چون استعداد تکامل در انسان تا بینهایت است، میل و اشتیاق به کمال نیز در او تا بینهایت است. این تکامل که از آن روح است به خاطر تعلّق روح به بدن مادی است. لذا روح انسان علاوه بر میل و اشتیاق به کمال خود به فکر بقای بدن و تأمین نیازهای وی نیز است به همین جهت خداوند روح را دارای گرایشهای مختلف غریزی هم قرار داد تا نیازهای بدن را نیز ارضا کند به محض اینکه بدن برای بقای خود نیازمند به چیزی میشود، روح انسان با درک آن نیاز به کمک امیال خدادادی حرکتی را برای رفع آن نیاز آغاز میکند.
از این مطلب معلوم میشود انسان دارای دو جنبه زمینی و خاکی و جنبههای آسمانی است و انسان بر اساس دو میل و گرایش عمل میکند از یک طرف، مثل ملائک تحت تأثیر جاذبهها و کششهای ماورای مادی که فطری هستند، قرار دارد که او را به سمت تسبیح، تقدیس، پرستش، عبادت، علم و دانش، فضیلتخواهی، جمال و زیبایی میکشاند و از طرف دیگر انسان؛ مانند جانداران تحت تأثیر جاذبهها و کششهای مادی قرار دارد که او را به سمت غذا، استراحت، آسایش، امور جنسی، ماده و طبیعت میکشاند. اما اینکه چه ارتباطی و نسبتی بین این دو نوع گرایش برقرار میشود، مسیر و جهت تکامل متفاوت خواهد شد. وجود این دو نوع گرایش باعث شده است تا راه انسان از سایر موجودات مادی متمایز شود، برای انسان دیگر اینطور نیست که به محض آماده شدن شرایط خود به خود به حرکت درآید و مانند دانه گندم در مسیر از پیش تعیین شده به راه افتد. بسته به اینکه انسان چطور در مقابل این دو نوع گرایش موضعگیری میکند و به کدام یک اصالت میدهد راه او متفاوت خواهد شد .همه چیز در گرو جهانبینی و دستگاه اعتقادی انسان است زیرا روح به کمک این دستگاه هم کمال مطلوب خود را میشناسد و هم رابطه افعال را با این کمال مطلوب مشخص میسازد. این دستگاه را روح در آغاز حرکت به کمک نیروی عقل خود میسازد. البته عقل برای ادامه حرکت به تنهایی نمیتواند این دستگاه را به درستی مشخص سازد، بلکه علم و تجربه و مهمتر از همه وحی به تقویت نیروی عقل میآیند، تا این دستگاه آنطور که باید در تمامی مراحل سیر شکل گیرد.
از این مباحث نتیجه گرفته میشود؛ انسان دو دسته نیاز مهم دارد: نیازهای بقای جسم و نسل و نیازهای تکامل روح که تأمین هر دسته از این نیازها باعث شکوفایی دستهای از استعدادهای آدمی میشود. دین اسلام درصدد تأمین هر دو دسته از نیازها، برای همه انسانها در تمامی نسلها است.
2-1-1-4-3-): استعدادهای غیر ذاتی انسان:
خداوند انسان را مانند برخی از جانداران دیگر اجتماعی آفریده است. فرد به تنهایی قادر نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. زندگی باید به صورت یک شرکت درآید که همه در وظایف و بهرهها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت که در جاندارهای اجتماعی دیگر تقسیم کار و وظیفه به حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته، و امکان هر نوع تخلف و سرپیچی از آنها گرفته شده است، برخلاف انسان که موجودی آزاد و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و تکلیف باید انجام دهد.94 اجتماع انسان احتیاج دارد به اینکه استعدادهای گوناگونی در آن به ظهور برسد و هر دسته ذوق و استعداد رشتهای را از خود نشان بدهند. حکمت خداوند، به این تعلق گرفته است که مجموع استعدادهایی که برای پیشرفت و تکامل جامعه انسانی لازم است، در میان مجموع افراد جامعه تقسیم شود.
در این مورد خداوند سبحان در سوره زخرف میفرماید:
“نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوقَ بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا”.95
“ما وسایل معاش (امکانات و استعدادها) آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و برخی از آنان را از نظر امکانات و استعدادها به درجاتی بالاتر از بعضی دیگر قرار دادهایم، تا بعضی از آنها بعضی دیگر را در خدمت گیرند. و در نتیجه؛ همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع شوند.”
انسانها؛ از نظر امکانات و استعدادها یکسان آفریده نشدهاند، اگر چنین آفریده شده بودند هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی در کار نبود. خداوند انسانها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی مختلف آفریده است. بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و آن بعض دیگر را بر این بعض، و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است.96 استعدادهای غیر ذاتی، برای رسیدن انسانها به غایات و هدفهای ثانوی انسان است، هدفهای ثانوی عبارتند از هدفهایی که انسان آنها را برای ایجاد زمینه برای هدفهای اولیه و ذاتیه تعقیب میکند. استعدادهای اجتماعی انسان، همه از این قبیل است که موجب تکامل اجتماع میشود. تنوع استعدادها و مختصات انسانی به گونهای است که برخی افراد در یک سلسله استعدادها قوی هستند و در برخی استعدادهای دیگر ضعیف، در این نوع از اختلافها چون هر یک از اشخاص دارای امتیازی است که در دیگری وجود ندارد، افراد جامعه میباید با هماهنگ ساختن استعدادهای گوناگون خود از آنها در مسیر رشد و کمال استفاده کنند.
با وجود اختلاف در استعدادها، احساسات، تمایلات، اندیشهها، فرهنگها، محیطهای اجتماعی و ضعف و قوت جسمانی انسانها، هیچگاه نمیتوان اختلاف میان ضعیف و قوی را به طور کلی حذف نمود، بلکه باید زندگی اجتماعی را به گونهای تنظیم نمود که هر فردی با تمام مختصات خود در مسیر تحقق “حیات معقول”97 حرکت کند.
2-1-1-4-4-): ضرورت تحقق استعدادهای ذاتی:
گفتیم موجودات زنده دارای دو دسته استعداد ذاتی و غیرذاتی میباشند. در این که پرورش کدام دسته ضرورت دارد، دو قول وجود دارد:
قول اول: این قول منکر ضرورت پرورش استعدادهای ذاتی است و در اهمیت پرورش استعدادها تفاوتی بین این دو دسته استعداد نمیگذارد و پرورش هر دو دسته را علیالسّویه میداند.
ایزرایل شفلر در این مورد مینویسد:
“میوه بلوط نه تنها دانه درخت بلوط است، بلکه غذایی ارزشمند برای سنجابهاست. چرا باید یک خصیصه را امری طبیعی و تبیینی ممتاز بشمریم و آن را بر خصیصه دیگر ترجیح دهیم… معلوم نیست که خصیصههای ماهوی بر هر معنا، توصیههای اخلاقی یا معیارهای ارزشی به دست دهند. اگر ماهیت میوه بلوط این است که درخت بلوط شود، این نشان نمیدهد که باید چنین بشود… هیچ پل سحرآمیزی واقعیتهای ادعایی درباره ماهیتها را به ارزشهای مفروض ناشی از تحقق آنها متصل نمیکند”98
قول دوم: این قول به سزاوار و شایسته بودن پرورش استعداد ذاتی حکم میکند. میگوید: اگر “بلوطی بودن دانه” در استعداد “درخت بلوطی شدن” آن است، پس کمال ذاتی آن، در “درخت بلوط بودن” آن است و چون کمال ذاتی آن در این است، پس سزاوار است چنین بشود. ذاتی بودن یک کمال برای موجودی، خود دلالت تام شایستگی فعلیت آن استعداد و تحقق آن کمال را دارد. نهایت چیزی که در اینجا میتوان گفت؛ این است که ممکن است فعلیت آن استعداد که کمال خاص آن به شمار میآید، مانع فعلیت دیگر استعدادهای آن یا استعدادهای دیگران شود. این تنها مسألهای است که موجب ارزشیابی و تصمیمگیری در باب استعدادهای ما میشود و ما را وامیدارد تا در انتخاب استعدادها برای فعلیت بخشیدن به آنها ارزشگذاری کنیم و دست به گزینش بزنیم.”99
از مطالب فوق، آنچه به نظر میرسد این است، که بین انسان و سایر موجودات طبیعی فرق است. در انسان امکان فعلیت همزمان هر دو دسته وجود دارد. با این تفاوت که فعلیت استعدادهای غیر ذاتی، زمینهساز و مساعد فعلیت استعدادهای ذاتی است. در سایر موجودات طبیعی هرچند کمال نوع در پرورش استعداد ذاتی است، چون خداوند حکیم آنها را برای تحصیل کمالات بالاتر خلق کرد و قوام عالم جانداران به پرورش استعدادهای غیرذاتی نیز میباشد، تا حفظ نسل هر جاندار میسر گردد، پرورش استعدادهای ذاتی، مطلقا ترجیح ندارد. این برخلاف پرورش این نوع استعداد در انسان است که ترجیح فقط با پرورش استعدادهای ذاتی انسان است و سایر استعدادها باید در خدمت استعدادهای ذاتی باشند.
2-1-1-5-): چگونگی ارتباط نیازهای واقعی انسان با استعدادهای انسان:
هدف از زندگی، شکوفا شدن استعدادهای بالقوه انسانهاست که در سایه تأمین نیازهایی محقق میشود که ما آنها را “نیازهای واقعی” مینامیم و ارضای نیازهایی که نقشی در شکوفا شدن استعدادها ندارند “نیازهای کاذب یا غیرواقعی”، خوانده میشوند. بنابراین شناخت استعداد و نیاز ضرورت مییابد. ما در قسمت قبل تا حدودی با استعدادهای آدمی آشنا شدیم و در این قسمت با نیازهای واقعی و کیفیت ارتباط آن با استعدادهای انسان آشنا میشویم.
انسان ها با نیازهای بیشماری به دنیا میآید. تلاش برای ارضای
این نیازها طبیعی است. هرقدر این نیازها مناسبتر و بهتر برآورده شوند زندگی انسان بهتر و آسودهتر است، هر اندازه زندگی انسان مهیاتر باشد، باعث آسایش خاطر و خرسندی و احساس امنیت بیشتری میشود. چنین آسایش خاطری برای شکوفا شدن استعدادهای آدمی ضروری است. بدیهی است اگر توسعه، براساس شناخت نیازهای واقعی انسان و پرورش استعدادهای وی تعریف شود .رفاه و سعادت انسانی مفهوم حقیقی خود را باز خواهد یافت. اصولاً گفته میشود انسان بدون انگیزه دست به هیچ فعالیت و رفتاری نمیزند و از طرف دیگر هیچ انسانی دارای انگیزهای نمیشود مگر بر اساس نیازی که برای او مطرح شده است و نیازها هم به نوبه خود از ضرورت پرورش استعدادها ناشی میشوند. لذا لازم است، نیازهای واقعی انسان را بازشناسیم.
2-1-1-5-1-): معنای لغوی نیاز:
نیاز که در پارهای از نوشتهها آن را با انگیزه (Motive) ، خواست( Want) و تمایل و آرزو (Desir) مترادف دانستهاند، به نیروی ذهنی اطلاق میشود که موجب انگیزش و سر زدن رفتار خاص از آدمی میگردد، تا نیاز پیدا شده رفع گردد.100 تعریف کاملی که از نیاز شده