مفهوم انگیزش و انواع انگیزه

– انگیزش
انگیزه مورد توجه عده زیادی از مردم از جمله نمایشنامهنویسان تا روانشناسان و فیلسوفان قرار گرفته است. این مفهوم به طور خاص از از دو قرن پیش در ادبیات روانشناسی قرار گرفته است. یکی از مشکلات عمدهای که در تعریف انگیزه وجود دارد، مانند بسیاری از سازههای روانشناختی، حاصل غیر محسوس بودن این سازه است. بنابراین در عمده تعاریف انگیزه به رفتار که بخش محسوس و قابل رؤیت انگیزه است اشاره میشود و تعاریف بر مبنای نوع رفتار شکل میگیرد(والراند، 2004).روانشناسان کلیه عواملی را که موجوده زنده از جمله انسان را به فعالیت وادار میکند انگیزه مینامند و حالتی را که انگیزه در ارگانیسم به وجود میآورد انگیزش میگویند (گنجی،198:1387).
واژهی انگیزش در اصطلاح به معنای پویایی و حرکت است. از نظر سازمانی انگیزه عبارت است از فرآیندهای درونی که رفتار را تحریک کرده و آن را به سوی راههایی که سازمان به عنوان یک مجموعه از آن سود میبرد هدایت میکند. از دید فردی انگیزه هرگونه عاملی است که فرد را برای رسیدن به هدفی خاص از درون به فعالیت وامیدارد. مردم عموماٌ انگیزش را حالات درونی میدانند که باعث میشود فرد به انجام کارهایی بیش از کارهای دیگر تمایل نشان دهد، استیرز و پورتر[1] انگیزش را شامل سه عنصر اصلی میدانند که عبارتند از: نیروهای فعال کننده رفتار( نیروهایی در افراد که باعث میشوند هر فرد رفتار مشخصی داشته باشد)، نیروهای هدایت کننده(رفتار را به سوی چیزی هدایت میکنند، به عبارت دیگر رفتار را هدفدار میکنند) و نیروهای تداوم دهنده(انگیزش، رفتار انسانی را که در جهت دستیابی به هدف فعال و هدایت شده، نیرو بخشیده و به آن تداوم میدهد). محیط افراد عامل اصلی در شدت و ضعف و جهت دادن به این نیروهاست. پس انگیزش یعنی نیروها، سابقهها یا حالتهای درونی که باعث میشوند فرد داوطلبانه فعالیتهایی را شروع کرده و تا رسیدن به اهداف مشخصی ادامه دهد. بر اساس این تعریف انگیزش متأثر از عوامل درونی و بیرونی است(قربانی، 1387: 93).وقتی دانشآموزان به درس توجه میکنند،تکالیف خود را تحویل میدهند و برای آزمون مطالعه میکنند،میگویند آنها برانگیخته شدهاند یا انگیزه دارند، اگر این کارها را انجام ندهند میگوییم انگیزه ندارند(کریمی،198:1389). انگیزش یکی از مهمترین عوامل یادگیری است. چه چیزی یک دانشآموز را وادار میکند که بخواهد یاد بگیرد؟میل به تلاش کردن برای یادگیری،حاصل چندین عامل است که از شخصیت و تواناییهای دانشآموز تا خصوصیات تکالیف خاص یادگیری، مشوقها برای یادگیری، موقعیتها و رفتارهای آموزگارگسترش دارد(اسلاوین،360:2006).
ارائه تعریف واحدی از مفهوم انگیزش به دلیل موضعگیریهای متفاوت همچون دیگر مفاهیم بزرگ در روانشناسی کار دشواری است، اما بیشتر روانشناسان براین نکته توافق دارند که انگیزش، فرآیندهایی را که به رفتار انرژی و جهت میدهند، در برمیگیرد. روانشناسانی که در این حوزه کار میکنند، درصددند که به چهار سوال پاسخ دهند: اول اینکه اعمال ما، ما را به چه جهتهایی حرکت میدهند؟ یعنی چه چیزی توجه ما را جلب میکند و چه چیزی ما را از خود میراند؟ دوم آن که، چه چیزی ما را برمیانگیزد که اقدامات خود را برای دنبال کردن هدفی خاص آغاز کنیم؟ یعنی چرا برخی از اشخاص، عمل را آغاز میکنند در حالی که بعضی دیگر انجام دادن عملی را قصد میکنند، اما هرگز واقعاً پیش نمیروند و عمل نمیکنند. سوم این که با چه شدتی این اعمال را دنبال میکنیم؟ چهارم این که چرا برخی از افراد مدت زمان بیشتری به موضوعهایی که آنها را برمیانگیزد ادامه میدهند، در صورتیکه بعضی دیگر از این شاخه به آن شاخه میپرند. استرنبرگ[2](2001) و ریو[3](2005) سؤال دیگری به این سؤالها اضافه میکنند و آن درباره توقف رفتار است اینکه: چرا رفتار متوقف میشود؟(به نقل از آقایوسفی و همکاران، 1390: 315). گرچه روانشناسان بر اهمیت درک چرایی رفتار انسان توافق دارند، اما درباره ماهیت انگیزش در بین آنها اختلاف نظر وجود دارد. ما در ادامه، در قالب نظریههای انگیزش به این موارد اختلاف خواهیم پرداخت.
اتکینسون[4]، انگیزش را عبارت از نفوذ و تأثیرات متفاوتی میداند که در راستای شدت و پایداری کنش به عمل آیند. کمپل و پریچارد[5]، که هر دو از نظریهپردازان بهنام در انگیزش هستند عقیده دارندکه انگیزش به مجموعه روابط متغیر مستقل یا غیرمستقلی که راستا، وسعت و پایداری را تبیین مینماید مربوط است، با این شرط که تأثیرات، استعداد، مهارت و درک وظیفه مورد نظر و همچنین محدودیتهایی که بر محیط حاکم هستند ثابت نگه داشته شوند. استانیر[6] معتقد است که انگیزش حالت درونی فرد است و رفتاری را در وی به وجود میآورد تا رسیدن به هدف مشخصی ممکن گردد. میکسل[7]معتقد است، فرآیند انگیزش به نیروهای پیچیده، سائقها، نیازها، شرایط تنشزا یا سازوکارهای دیگری اطلاق میگردد که فعالیت فرد را برای تحقق هدفهای وی آغاز کرده و به آن تداوم میبخشد(نائلی، 1373، به نقل از قربانی، 1387: 94).
2-1-1-1- انواع انگیزه
انگیزش اولیه در مقابل انگیزش ثانویه
روانشناسان جدید، انگیزهها را به دو بخش اصلی تقسیم میکنند و آنها عبارتند از:1- انگیزههای فیزیولوژیک[8]یا انگیزه های اولیه: این انگیزهها رفتار فرد را در جهت برآورده کردن نیازهای فیزیولوژیک بدنش راهنمایی میکنند و یا نقص و کمبودی را که گاهی در بافتهای بدن به وجود می آید جبران میکنند و آن را از نظر توازن به حالت گذشته برمیگردانند.2- انگیزههای روانی یا ثانویه: این انگیزهها به وسیله فراگیری در جریان رشد اجتماعی فرد قابل حصول هستند(خداپناهی، 1385: 19).انگیزشهای اولیه عمدتاً با نیازهای اولیه زیستی مرتبط هستند مثل گرسنگی و تشنگی، اما انگیزش ثانویه با نیازهایی در ارتباط هستند که چندان جنبه حیاتی و زیستی نداشته و با بقای فرد مرتبط نیستند، مثل نیاز به دوست داشتن(قربانی، 1387: 94).
انگیزش درونی در مقابل انگیزش بیرونی
عمدتاً نظریات ارائه شده از دیرباز قائل به دو نوع انگیزه بیرونی و انگیزه درونی هستند. در سال 1992، والراندو همکارانش اعلام کردند که حداقل سه شکل انگیزه درونی وجود دارد: انگیزه درونی برای دانستن (درگیری در فعالیت ها برای لذت یادگیری)، انگیزه درونی برای تفوق و برتری (درگیری در فعالیتها برای پیش افتادن از دیگران) و انگیزه درونی برای تجربه انگیختگی (درگیری در فعالیتها برای لذت حسی و زیبایی شناختی)(والراند، 2004). منبع و کانون تقویتکننده و تحریککننده این انگیزهها تفاوت اساسی آنها را با یکدیگر سبب میشود. به طوری که در تعریف انگیزههای درونی گفته میشود که منبعی از درون به صورت یک ویژگی فرد را به انجام فعالیت و رسیدن به هدفی ترغیب میکند، در حالی که وقتی یک عامل بیرونی به عنوان محرک فرد را وادار به فعالیتی خاص میکند، صحبت از انگیزههای بیرونی است(شیخالاسلامی و رضویه، 1384).
انگیزش درونی یکی از مهمترین و با ارزشترین منابع انگیزشی است که بر اساس آن انسان تلاش میکند تا به استعدادها و شایستگیهای بالقوه خود دست یابد. برخی از عواملی که موجب تقویت انگیزههای درونی میشوند عبارتنداز: نیاز به موفقیت و شایستگی، نیاز به همبستگی به گروه، نیاز به مشارکت در کار گروهی، نیاز به احترام در محیطهای اجتماعی، احساس مسئولیت کردن در گروه و نیاز به فضای مطلوب روانی در گروه(قربانی، 1387). پژوهشها رابطه قدرتمندی را بین انگیزه درونی و ارضای نیازهای روانی نشان دادهاند (رایان و دسی، 2002: 9).
انگیزش بیرونی به آن دسته از انگیزههایی گفته میشود که منبع و کانون اثربخش آنها در محیط فرد قرار داردو به عنوان یک عامل بیرونی فرد را ترغیب به انجام فعالیتی خاص میکند. به عبارت دیگر، انگیزش بیرونی حالتی است که در نتیجه محرکهای بیرونی در فرد شکل میگیرد و موجب تقویت رفتار میگردد. برخی از این محرکها عبارتنداز: محرکهای مالی، قدرت و شهرت، نشانها یا مدالها، تقویتهای کلاسی و شرایط و امکانات بهتر برای کار. رشد و تقویت این انگیزهها چنانچه حساب شده و به موقع نباشد میتواند موجب تضعیف انگیزشهای درونی گردد. پاداشهایی که فرد در قبال انجام فعالیتهای مبتنی بر این انگیزهها دریافت میدارد، پاداشهای بیرونی هستند. این پاداشها اغلب پاداشهایی ملموس و همگانی هستند. فرد با پیشبینی و آگاهی از احتمال دریافت این پاداشها رفتارهای خود را سازمان میبخشد و بسته به شدت تمایلی که این پاداشها در وی ایجاد میکند فعالیت خود را تا رسیدن به آن تداوم میبخشد. این پاداشها هرچند ممکن است جنبههای فردی بر اساس نیازهای فردی داشته باشند، اما اغلب مبتنی بر نیازهای همگانی هستند، مثل افزایش حقوق(شیخالاسلامی و رضویه، 1384).
انگیزش درونی به مواردی اطلاق میشود که پاداش مورد انتظار فرد در قبال رفتاری معین یک منبع درونی است، یعنی فرد جهت رسیدن به تقویتهای درونی عمل ویژهای را انجام میدهد، هر چند این عوامل درونی با عوامل بیرونی همخوانی داشته باشند یا نداشته باشند و حتی موجب تنبیه فرد شوند. انگیزش بیرونی زمانی معنی پیدا میکند که منبع تقویتکننده رفتار یا منبع پاداش دهنده یک عامل بیرونی است. به عبارتی، فرد برای رسیدن به یک حالت یا شرایط معین بیرونی رفتاری را انجام میدهند. برخی صاحبنظران معتقدند که انواع انگیزه و پراکندگی آن در میان افراد، تحت تاثیر عوامل فرهنگی و اقتصادی قرار دارد. مثلاً در یک نظام سرمایهداری، افراد به احتمال زیاد برای کسب منافع مالی بیشتر و بیشتر (انگیزه بیرونی) به فعالیت های شغلی و تحصیلی می پردازند(والراند، 2004).
انگیزه دانشآموزان همیشه توسط برخی از انواع پاداشها هدایت میشود. پژوهشهای مختلفی که طی دهههای اخیر صورت گرفته نشان داده است که برخی عوامل موقعیتی، بر انگیزه درونی تأثیر منفی دارند، از جمله: پاداشها، قیدها و مرزها، تهدیدها و نظارت.
انگیزش اجتماعی
آن دسته از انگیزههایی را شامل میشوند که با محرکات اجتماعی ارتباط بیشتری مییابند و زمانی معنی پیدا میکنند که فرد و رفتارهای او را درون اجتماعی که در آن زندگی میکند مورد بررسی قرار دهیم. از جمله این انگیزهها انگیزه پیوندجویی، انگیزه قدرت، انگیزه مقامجویی را میتوان نام برد. توانایی ما در مشارکت و تعامل با دیگران به شیوههای پیچیده که همراه با فواید متقابل است، تنها از خصوصیات انسان اندیشهورز است و این توانایی به طور عمده از انگیزههای اجتماعی نشأت میگیرد (فرگاس[9] و همکاران،5:2005). انگیزههایی مانند با دیگران بودن، جلب ستایش دیگران، تفریح کردن با دیگران، رقابت با دیگران، کسب عزت نفس ازطریق معاشرت بادیگران، همه به نوعی به آمیزش و ارتباط با دیگران نیازمند است. هر انگیزهای که به نحوی با دیگران در ارتباط باشد را انگیزه اجتماعی میگوییم. این نوع انگیزهها را نمیتوان بر مبنای انگیزه گرسنگی، یا میل جنسی و یا حتی انگیزه پویایی توجیه کرد (مورای[10]،158:1964). یادگیری و آموزش در یک زمینه اجتماعی، یعنی در کلاس درس رخ میدهد. هم تأیید معلم و هم تایید همسالان، انگیزههای اجتماعی مهمی برای اغلب شاگردان است. در سالهای ابتدایی، شاگردان برای جلب رضایت والدین، بیش از همسالان انگیزه دارند اما در دوران نوجوانی همرنگی با همسالان به همرنگی با والدین غلبه میکند (برنت[11]،1979، به نقل از سانتراک،610:2001). یادگیری و آموزش در یک زمینه اجتماعی رخ میدهد. از نظریات انگیزش اجتماعی میتوان به گونه ای استفاده کرد که موجب افزایش پیشرفت دانش آموزان شود. البته پیشرفت بر حسب مهارتهای اجتماعی، تنها هدف تعلیم و تربیت نیست. احترام به خود و مهارتهایی اجتماعی به عنوان عامل پیش شرطی که موجب افزایش مهارتهای شناختی میشود، اهمیت دارند (بال[12]:172:1994).
انگیزههای هوشیار در مقابل انگیزههای ناهوشیار
انگیزههای هوشیار عموماً در حیطه هوشیاری فرد عمل میکنند و فرد از آنها آگاهی دارد و از ریشه رفتارهای مرتبط با آنها آگاه است، اما انگیزههای ناهوشیار عمدتاً خارج از حوزه اراده و آگاهی فرد عمل کرده و رفتار فرد را جهت میدهند. بنا به تئوری روانکاوی، انگیزه ناهوشیار انگیزهای است که فرد خود آن را نهی کرده است و در نتیجه هوشیاری آن را نادیده میگیرد. این انگیزه غریزی، سائق، آرزو یا میلی است که به واسطه مکانیزم دفاعی سرکوبی به سطح ناهوشیار رانده شده است. اما این رانده شدن نیروی آنها را کاهش نداده و اغلب به صورتی بر رفتارهای فرد تأثیر میگذارند. فروید انگیزههای یک نقاش برای نقاشی و یک جراح برای جراحی را انگیزههای ناهوشیار میداند(قربانی، 1387: 95).
اتکینسون(1957، 1964) تلاش کرد تا تعیینکنندگان رفتار را بشناسد و بین مولفهها ارتباط ریاضی برقرار کند. وجه تمایز اتکینسون از دیگر صاحبنظران پژوهشهای انگیزش این است که وی بر تفاوتهای میان فردی بسیار تأکید میکند. اتکینسون عوامل مشابه فردی، متغیرهای محیطی و تجربی را تعیینکنندگان رفتار میداند. به نظر اتکینسون رفتار به سوی پیشرفت ناشی از تعارضی است که بین گرایش نزدیکی و دوری به وجود میآید. در هر رفتار مؤثر احتمال موفقیت و در نتیجه احساس غرور و احتمال شکست و در نتیجه احساس شرمساری وجود دارد. بنابراین نیرومندی رفتار مورد انتظار برای تصمیم ارگانیزم مبنی بر ادامه یا قطع رفتار تعیینکننده است؛ به عبارت دیگر، انگیزه پیشرفت نتیجه تعارض هیجانی امید به موفقیت و ترس از شکست تلقی میگردد(خداپناهی، 1385: 146). هنگام توصیف انگیزه پیشرفت ضروری است که به زمینههای اجتماعی آن توجه شود. هر فرد تلاش میکند به نحوی به وظایف مورد نظر خویش عمل کند ولی از آنجا که این امر در یک محیط اجتماعی اتفاق میافتد، مفاهیمی از قبیل تشریک مساعی، رقابت، تشکیل گروه، اهداف گروه و پیشرفت گروهی در این زمینه مطرح میشوند. با توجه به اینکه بیشتر افراد جامعه موفقیت در انجام وظایف را یک هدف مثبت در نظر میگیرند و در این زمینه تلاش میکنند؛ در نتیجه به آثار مثبتی از قبیل فزونی انتظار موفقیتهای بعدی، غرور و صلاحیت بیشتر دست مییابند.بنابراین موفقیت دارای آثار مثبت اجتماعی است. دستیابی به هدف مورد انتظار موجب تجلّی موفقیت میگردد و در این صورت افراد نسبت به یکدیگر برخورد صمیمانه و خیراندیشانه از خود نشان میدهند. تأثیر عدم موفقیت بر رفتار به درستی معلوم نیست ولی وقتی موفقیت سبب افزایش رفتار اجتماعی شود، میتوان تصور کرد که عدم موفقیت در بروز رفتارهای ضداجتماعی موثر باشد. گاهی افرادی که موفق نمیشوند، سعی میکنند عزت نفس خویش را به صورت سطحی با رفتارهای بلندپروازانه بهبود بخشند. تأثیر عدم موفقیت به عواملی از قبیل زمینههای اجتماعی و موقعیت اجتماعی که فرد در آن موقعیت موفق نشده است، بستگی دارد(عابدی و همکاران، 1384: 32).
انگیزه پیشرفت انگیزهای درونی است در فرد برای به پایان رساندن موفقیتآمیز یک تکلیف، رسیدن به یک هدف یا دستیابی به درجه معینی از شایستگی در یک کار. افراد معمولاً از لحاظ میزان انگیزش پیشرفت، متفاوت از یکدیگر هستند. افراد دارای انگیزه پیشرفت بالا در حوزهای که انتخاب میکنند مثلاً تحصیل، شغل و…، موفقیت فزایندهای از خود نشان میدهند(قربانی، 1387: 5).
[1]. Steirs & Porter
[2]. Sternberg
[3]. Reeve
[4] .Atkinson
[5]. Campbell & Prichard
[6]. Stinner
[7] .Mitchell
[8].Physiological Motivation
[9]. Forgas
[10]. Murray
[11]. Berent
[12]. Bull