دانلود پایان نامه درمورد بهزیستی روان شناختی و هدفمندی در زندگی

به بیانی دیگر، بهزیستی روان شناختی را میتوان واکنش های عاطفی و شناختی به ادراک ویژگی ها و توان مندی های شخصی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و موثر با جهان، پیوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت در طول زمان تعریف کرد. این حالت میتواند مولفههایی مانند رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت را نیز در برگیرد(کارادماس ، 2007).
Widget not in any sidebars
نظریه های پیشین مربوط به بهزیستی روان شناختی :
در اوایل قرن بیستم، مطالعه در مورد بهزیستی شروع به شکل گیری کرد. ویلیام جیمز، پدر روان شناسی آمریکا، در مورد ذهنیت سالم در کتاب انواع تجارب مذهبی مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختی هایی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق می دهند. اینها کسانی هستند که توجهشان را از بیماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآرامی ها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذیرتر و بهتر سوق می دهند. در نگاه اول این عقیده که می توان با وجود بیماری، بهزیستی روانی را تجربه کرد، قابل پذیرش نیست. با این حال، مطالعات بسیاری نشان دادند که می توان تحت بدترین شرایط نیز بهزیستی روانی را تجربه کرد. بسیاری از نظریات بیان شده در مخالفت با دیدگاه منفی فروید نسبت به روان انسان بود. فروید معقد بود روان انسان مجموعه ای درهم پیچیده از اشفتگی های هیجانی و تعارضات و سائق های غریزی است که انسان را به سمت لذایذ جنسی و پرخاشگری می کشاند. یونگ (1933) و فرنس(1963) در مخالفت با دیدگاه منفی فروید، تاکید بر یکپارچگی و هماهنگی خصوصیات خوب و بد انسان ها، صفات مردانه و زنانه و ابراز وجود و توانایی آن ها برای پذیرش چیزهای جدید داشت. عقیده محکم اریکسون مبنی بر رشد ایگو باعث اعتقاد به رشد مداوم فرد در طول زندگی شد. بهلر(1935) ؛ بیان داشت که انسان در طول زندگی به تکامل می رسد. آلپورت(1968) نوعی بلوغ را مطرح کرد که شامل رشد فردی، داشتن روابط گرم با دیگران، داشتن امنیت هیجانی و خودپنداری مبنی بر واقعیت می شد. مازلو(1968) خصوصیات و مشخصه های افراد خودشکوفا را مطرح کرد. جاهودا دریافت که سلامت روان چیزی فراتر از عدم وجود بیماری و اختلال است. او با این تبیین مشخصه های سلامت روان را نیز برشمرد. نظریه فرانکل بر معناجویی افراد در زندگی تاکید دارد. او معتقد است، که رفتار انسان ها نه بر پایه لذت گرایی نظریه روان کاوی فروید و نه بر پایه نظریه قدرت طلبی ادلر است، بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می باشند (فرانکل 1995، 1958، 1959، 1966). اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست می دهد و از زندگی ناامید می شود و ملالت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می گیرد. الزاما این حس منجر به بیماری روانی نمی شود، بلکه پیش آگهی بدی برای ابتلا به این اختلالات است. بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معنا و مفهوم در زندگی می داند(میکائیلی، 1389).
مدل بهزیستی روان شناختی ریف و همکارانش :
یکی از مهم ترین مدل هایی که بهزیستی روان شناختی را مفهومسازی و عملیاتی کرده، مدل چندبعدی ریف و همکاران(1998) است. این مدل از طریق ادغام نظریههای مختلف رشد فردی مانند نظریه خود شکوفایی مازلو و شخص کامل راجرز و عملکرد سازگارانه مانند نظریه سلامت روانی مثبت جاهودا شکل گرفته و گسترش یافته است. بهزیستی روان شناختی در مدل ریف و همکاران از شش مولفه تشکیل شده است(میکائیلی، 1388):
مولفه پذیرش خود به معنی داشتن نگرش مثبت به خود و زندگی گذشته خویش است. اگر فرد در ارزشیابی، استعدادها، توانایی ها و فعالیت های خود در کل احساس رضایت و در رجوع به گذشته خود احساس خشنودی کند، کارکرد روانی مطلوبی خواهد داشت. همه انسان ها تلاش میکنند علیرغم محدودیت هایی که در خود سراغ دارند، نگرش مثبتی نسبت به خویشتن داشته باشند، این نگرش پذیرش خود است.
مولفه خودمختاری به احساس استقلال، خودکفایی و آزادی از هنجارها اطلاق میشود. فردی که بتواند براساس افکار، احساسات و باورهای شخصی خود تصمیم بگیرد، دارای ویژگی خودمختاری است. در حقیقت توانایی فرد برای مقابله با فشارهای اجتماعی به این مولفه مربوط میشود.
داشتن ارتباط مثبت با دیگران، دیگر مولفه این مدل، به معنی داشتن رابطه با کیفیت و ارضاکننده با دیگران است. افراد با این ویژگی عمدتا انسان هایی مطبوع، نوعدوست و توانا در دوست داشتن دیگران هستند و میکوشند رابطهای گرم براساس اعتماد متقابل با سایرین ایجاد کنند.
مولفه هدفمندی در زندگی به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاهمدت در زندگی و معنیدار شمردن آن است. این حس به فرد امکان میدهد تا نسبت به فعالیت ها و رویدادهای زندگی علاقه نشان دهد و به شکل موثر با آن ها درگیر شود. یافتن معنی برای تلاش ها و چالش های زندگی در قالب این مولفه قرار میگیرد.
تسلط بر محیط، مولفه دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است. بر این اساس فردی که احساس تسلط بر محیط داشته باشد، میتواند ابعاد مختلف محیط و شرایط آن را تا حد امکان دستکاری کند، تغییر دهد و بهبو
د بخشد.
مولفه رشد شخصی به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته و مستمر باز میگردد. این ویژگی به فرد امکان میدهد تا همواره در صدد بهبود زندگی شخصی خویش از طریق یادگیری و تجربه باشد. ریف و همکارانش مقیاسی برای سنجش این مدل ساختهاند که در بررسی های مختلف روایی و پایایی آن تأیید شده است.
از نظر هوسر و همکارانش(2005) هریک از ابعاد مدل فوق چالش هایی هستند که انسان ها در زندگی خود با آن ها مواجه میشوند. شواهد پژوهشی شایان توجهی وجود دارد که نشان میدهند تنش و حوادث نامطبوع زندگی میتوانند بهزیستی روان شناختی را تحت تاثیر قرار دهند و مختل کنند(میکائیلی، 1388).
نتایج مطالعه کارادماس(2007)نیز نشان داده است تنش و ناراحتی های زندگی میتوانند موجب به وجود آمدن نشانگانی مانند اضطراب و افسردگی شوند و از این طریق، ابعاد مثبت بهزیستی روان شناختی را مختل کنند.
نظریه خودشکوفایی مازلو :
خودشکوفایی نیاز غریزی انسان برای استفاده حداکثر از همه قابلیتها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیلها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است. به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روان شناسی یک فرد وقتی رخ میدهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت. مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کاملترین هستند در بسیاری از زمینهها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد: واقعیتها و حقایق جهان (و خودشان) را میپذیرند (به جای انکار یا فرار از آن ها). درک شفاف و واضحتری از واقعیتها دارند و راحتتر با آن ها کنار میآیند. آن ها تجربهها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی میکنند و به خوبی میتوانند پدیدههای تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند. در افکار و رفتارهایشان راحت و سبکبال هستند و فیالبداهه تصمیم میگیرند یا میاندیشند. چندان دنبالهرو قواعد مرسوم نیستند ولی آن ها را نادیده نیز نمیگیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمیدهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آن ها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی میکنند شود. آن ها به هیچعنوان از بیرون تشویق نمیشوند و انگیزهها و نیروی محرکه آن ها کاملا درونی است. به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همانگونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است. به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان میدهند و این محدود به خود فرد نمیشود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زندگی خود هستند. از لذتهای اساسی و پایهای زندگی لذت میبرند و پیوسته آن ها را میستایند. آن ها از زندگی روزمره، طبیعت، بچهها، موسیقی و روابط جنسی لذت میبرند. آن ها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بیخود شدن نزدیک میشوند. با سایر افراد و انسان ها احساس نزدیکی، یگانگی و محبت میکنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آن ها حضور دارد. روابط شخصی عمیق دارند. آن ها میتوانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشقهای بزرگ داشته باشند. در واقع آن ها قادرند «مرزهای فردیت» خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آن ها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور، متکبر یا خودبزرگبین ؛ واقعگرا، صریح و تند هستند. روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آن ها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام میگذارند و با آن ها رفتار دوستانه دارند. به نظر آن ها از هر کسی میتوان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که میتواند دانش آن ها را افزایش دهد احترام میگذارند. از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت میبرند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت میکند فاصله بگیرند (از دور نظارهگر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردمگریز جلوه کنند. استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زندگی آن ها در این کلمات خلاصه میشود: «تصمیمگیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زندگی خود»، فردی فعال و موثر و مسؤول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن) دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاقگرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسیله»، «هدف» و «وسیله های لازم برای رسیدن به هدف» را درک میک
نند و برای آن ها وزنهای اخلاقی خودسنجیده دارند. هم چنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق میکند. روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آن ها معمولا به لطیفههایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمیخندند (مگر این که نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آن ها میتوانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچکاند. آن ها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند. دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و میتوانند همه چیز را به صورت بیطرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند. به نظریه مازلو انتقادات مهمی هم وارد است. مثلا گروهی بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسهمراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند(میکائیلی، 1389).
2-1-3- عشق :
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و مستلزم بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را می توان از طریق بررسی چیزهایی که «عشق» یا «عاشقانه» نیستند تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (و شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولا درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار می گیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کم رنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می گیرد ؛ با وجود آن که در برخی از تعاریف «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد(عابدین زاده و تقی نیا، 1377).
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولا نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شی است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی شود (مفهوم خودشیفتگی) با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی می کنند. عدهای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی هم نیست، اما نمی توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس » به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند(نوری و همکاران، 1385).
2-1-3-1- تقسیم بندی انواع عشق :
اروس : عشق شهوانی – عـشق بـه زیبایی – فاقد منطق – عشق فیزیکی که به واسطه جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن به طور فیزیکی نمایان می گردد -همان عشق در نگاه اول – با شدت آغاز شده و به سرعت فروکش می کند.
لودوس : عـشق تـفننی – ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی می باشد – عشق های رمانتیک زودگذر – لودوس ابراز ظاهری عشق می باشد – کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی – به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید به نظر می رسد.
فیلو : عشق بـرادرانـه – عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـت یـابی بـه منافع مشترک می باشد.
استورگ : عشق دوستانه – وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل – در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد – صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است – پایدار و بادوام – فقدان شهوت.
پراگما : عشق منطقی – این مختص افرادی است که نگران این موضوع می باشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندان شان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می باشـد – پای بند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا می باشد – همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
مانیا : عشق افراطی – انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز – شیفتگی شدید به معشوق – اغلب فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه – مانند وسوسه می ماند و می تـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد – عشق دردسر ساز – عشق وسواس گونه.
اگیپ : عشق الهی – عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوع دوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشم داشت) – عشق گران قدر(احمدی، 1384).
Widget not in any sidebars
نظریه های پیشین مربوط به بهزیستی روان شناختی :
در اوایل قرن بیستم، مطالعه در مورد بهزیستی شروع به شکل گیری کرد. ویلیام جیمز، پدر روان شناسی آمریکا، در مورد ذهنیت سالم در کتاب انواع تجارب مذهبی مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختی هایی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق می دهند. اینها کسانی هستند که توجهشان را از بیماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآرامی ها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذیرتر و بهتر سوق می دهند. در نگاه اول این عقیده که می توان با وجود بیماری، بهزیستی روانی را تجربه کرد، قابل پذیرش نیست. با این حال، مطالعات بسیاری نشان دادند که می توان تحت بدترین شرایط نیز بهزیستی روانی را تجربه کرد. بسیاری از نظریات بیان شده در مخالفت با دیدگاه منفی فروید نسبت به روان انسان بود. فروید معقد بود روان انسان مجموعه ای درهم پیچیده از اشفتگی های هیجانی و تعارضات و سائق های غریزی است که انسان را به سمت لذایذ جنسی و پرخاشگری می کشاند. یونگ (1933) و فرنس(1963) در مخالفت با دیدگاه منفی فروید، تاکید بر یکپارچگی و هماهنگی خصوصیات خوب و بد انسان ها، صفات مردانه و زنانه و ابراز وجود و توانایی آن ها برای پذیرش چیزهای جدید داشت. عقیده محکم اریکسون مبنی بر رشد ایگو باعث اعتقاد به رشد مداوم فرد در طول زندگی شد. بهلر(1935) ؛ بیان داشت که انسان در طول زندگی به تکامل می رسد. آلپورت(1968) نوعی بلوغ را مطرح کرد که شامل رشد فردی، داشتن روابط گرم با دیگران، داشتن امنیت هیجانی و خودپنداری مبنی بر واقعیت می شد. مازلو(1968) خصوصیات و مشخصه های افراد خودشکوفا را مطرح کرد. جاهودا دریافت که سلامت روان چیزی فراتر از عدم وجود بیماری و اختلال است. او با این تبیین مشخصه های سلامت روان را نیز برشمرد. نظریه فرانکل بر معناجویی افراد در زندگی تاکید دارد. او معتقد است، که رفتار انسان ها نه بر پایه لذت گرایی نظریه روان کاوی فروید و نه بر پایه نظریه قدرت طلبی ادلر است، بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می باشند (فرانکل 1995، 1958، 1959، 1966). اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست می دهد و از زندگی ناامید می شود و ملالت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می گیرد. الزاما این حس منجر به بیماری روانی نمی شود، بلکه پیش آگهی بدی برای ابتلا به این اختلالات است. بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معنا و مفهوم در زندگی می داند(میکائیلی، 1389).
مدل بهزیستی روان شناختی ریف و همکارانش :
یکی از مهم ترین مدل هایی که بهزیستی روان شناختی را مفهومسازی و عملیاتی کرده، مدل چندبعدی ریف و همکاران(1998) است. این مدل از طریق ادغام نظریههای مختلف رشد فردی مانند نظریه خود شکوفایی مازلو و شخص کامل راجرز و عملکرد سازگارانه مانند نظریه سلامت روانی مثبت جاهودا شکل گرفته و گسترش یافته است. بهزیستی روان شناختی در مدل ریف و همکاران از شش مولفه تشکیل شده است(میکائیلی، 1388):
مولفه پذیرش خود به معنی داشتن نگرش مثبت به خود و زندگی گذشته خویش است. اگر فرد در ارزشیابی، استعدادها، توانایی ها و فعالیت های خود در کل احساس رضایت و در رجوع به گذشته خود احساس خشنودی کند، کارکرد روانی مطلوبی خواهد داشت. همه انسان ها تلاش میکنند علیرغم محدودیت هایی که در خود سراغ دارند، نگرش مثبتی نسبت به خویشتن داشته باشند، این نگرش پذیرش خود است.
مولفه خودمختاری به احساس استقلال، خودکفایی و آزادی از هنجارها اطلاق میشود. فردی که بتواند براساس افکار، احساسات و باورهای شخصی خود تصمیم بگیرد، دارای ویژگی خودمختاری است. در حقیقت توانایی فرد برای مقابله با فشارهای اجتماعی به این مولفه مربوط میشود.
داشتن ارتباط مثبت با دیگران، دیگر مولفه این مدل، به معنی داشتن رابطه با کیفیت و ارضاکننده با دیگران است. افراد با این ویژگی عمدتا انسان هایی مطبوع، نوعدوست و توانا در دوست داشتن دیگران هستند و میکوشند رابطهای گرم براساس اعتماد متقابل با سایرین ایجاد کنند.
مولفه هدفمندی در زندگی به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاهمدت در زندگی و معنیدار شمردن آن است. این حس به فرد امکان میدهد تا نسبت به فعالیت ها و رویدادهای زندگی علاقه نشان دهد و به شکل موثر با آن ها درگیر شود. یافتن معنی برای تلاش ها و چالش های زندگی در قالب این مولفه قرار میگیرد.
تسلط بر محیط، مولفه دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است. بر این اساس فردی که احساس تسلط بر محیط داشته باشد، میتواند ابعاد مختلف محیط و شرایط آن را تا حد امکان دستکاری کند، تغییر دهد و بهبو
د بخشد.
مولفه رشد شخصی به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته و مستمر باز میگردد. این ویژگی به فرد امکان میدهد تا همواره در صدد بهبود زندگی شخصی خویش از طریق یادگیری و تجربه باشد. ریف و همکارانش مقیاسی برای سنجش این مدل ساختهاند که در بررسی های مختلف روایی و پایایی آن تأیید شده است.
از نظر هوسر و همکارانش(2005) هریک از ابعاد مدل فوق چالش هایی هستند که انسان ها در زندگی خود با آن ها مواجه میشوند. شواهد پژوهشی شایان توجهی وجود دارد که نشان میدهند تنش و حوادث نامطبوع زندگی میتوانند بهزیستی روان شناختی را تحت تاثیر قرار دهند و مختل کنند(میکائیلی، 1388).
نتایج مطالعه کارادماس(2007)نیز نشان داده است تنش و ناراحتی های زندگی میتوانند موجب به وجود آمدن نشانگانی مانند اضطراب و افسردگی شوند و از این طریق، ابعاد مثبت بهزیستی روان شناختی را مختل کنند.
نظریه خودشکوفایی مازلو :
خودشکوفایی نیاز غریزی انسان برای استفاده حداکثر از همه قابلیتها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیلها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است. به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روان شناسی یک فرد وقتی رخ میدهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت. مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کاملترین هستند در بسیاری از زمینهها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد: واقعیتها و حقایق جهان (و خودشان) را میپذیرند (به جای انکار یا فرار از آن ها). درک شفاف و واضحتری از واقعیتها دارند و راحتتر با آن ها کنار میآیند. آن ها تجربهها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی میکنند و به خوبی میتوانند پدیدههای تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند. در افکار و رفتارهایشان راحت و سبکبال هستند و فیالبداهه تصمیم میگیرند یا میاندیشند. چندان دنبالهرو قواعد مرسوم نیستند ولی آن ها را نادیده نیز نمیگیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمیدهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آن ها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی میکنند شود. آن ها به هیچعنوان از بیرون تشویق نمیشوند و انگیزهها و نیروی محرکه آن ها کاملا درونی است. به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همانگونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است. به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان میدهند و این محدود به خود فرد نمیشود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زندگی خود هستند. از لذتهای اساسی و پایهای زندگی لذت میبرند و پیوسته آن ها را میستایند. آن ها از زندگی روزمره، طبیعت، بچهها، موسیقی و روابط جنسی لذت میبرند. آن ها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بیخود شدن نزدیک میشوند. با سایر افراد و انسان ها احساس نزدیکی، یگانگی و محبت میکنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آن ها حضور دارد. روابط شخصی عمیق دارند. آن ها میتوانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشقهای بزرگ داشته باشند. در واقع آن ها قادرند «مرزهای فردیت» خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آن ها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور، متکبر یا خودبزرگبین ؛ واقعگرا، صریح و تند هستند. روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آن ها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام میگذارند و با آن ها رفتار دوستانه دارند. به نظر آن ها از هر کسی میتوان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که میتواند دانش آن ها را افزایش دهد احترام میگذارند. از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت میبرند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت میکند فاصله بگیرند (از دور نظارهگر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردمگریز جلوه کنند. استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زندگی آن ها در این کلمات خلاصه میشود: «تصمیمگیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زندگی خود»، فردی فعال و موثر و مسؤول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن) دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاقگرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسیله»، «هدف» و «وسیله های لازم برای رسیدن به هدف» را درک میک
نند و برای آن ها وزنهای اخلاقی خودسنجیده دارند. هم چنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق میکند. روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آن ها معمولا به لطیفههایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمیخندند (مگر این که نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آن ها میتوانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچکاند. آن ها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند. دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و میتوانند همه چیز را به صورت بیطرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند. به نظریه مازلو انتقادات مهمی هم وارد است. مثلا گروهی بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسهمراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند(میکائیلی، 1389).
2-1-3- عشق :
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و مستلزم بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را می توان از طریق بررسی چیزهایی که «عشق» یا «عاشقانه» نیستند تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (و شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولا درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار می گیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کم رنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می گیرد ؛ با وجود آن که در برخی از تعاریف «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد(عابدین زاده و تقی نیا، 1377).
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولا نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شی است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی شود (مفهوم خودشیفتگی) با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی می کنند. عدهای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی هم نیست، اما نمی توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس » به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند(نوری و همکاران، 1385).
2-1-3-1- تقسیم بندی انواع عشق :
اروس : عشق شهوانی – عـشق بـه زیبایی – فاقد منطق – عشق فیزیکی که به واسطه جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن به طور فیزیکی نمایان می گردد -همان عشق در نگاه اول – با شدت آغاز شده و به سرعت فروکش می کند.
لودوس : عـشق تـفننی – ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی می باشد – عشق های رمانتیک زودگذر – لودوس ابراز ظاهری عشق می باشد – کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی – به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید به نظر می رسد.
فیلو : عشق بـرادرانـه – عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـت یـابی بـه منافع مشترک می باشد.
استورگ : عشق دوستانه – وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل – در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد – صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است – پایدار و بادوام – فقدان شهوت.
پراگما : عشق منطقی – این مختص افرادی است که نگران این موضوع می باشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندان شان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می باشـد – پای بند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا می باشد – همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
مانیا : عشق افراطی – انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز – شیفتگی شدید به معشوق – اغلب فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه – مانند وسوسه می ماند و می تـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد – عشق دردسر ساز – عشق وسواس گونه.
اگیپ : عشق الهی – عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوع دوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشم داشت) – عشق گران قدر(احمدی، 1384).